باد
صدای قدمهای تو را
نوای نفس های تو را
حتی در خواب
حتی در اوج بی خبری
زمزمه وار
به پهنای همه ی حواس پنجگانه من
در گوشم فرياد می زند
و من كما كان بی حس از حضور روشن تو
در انتظار ، چشم به راه نشسته ام
نشسته ام ، نظاره گر
و اين ششمين حس بود كه چون قطرات آب سرد مرا به هوش كرد
نيامدی
و لبخند من وسيع تر از حواس پنج گانه
پوزخندی شد
ششمين حس
دست خوش
صدای قدمهای تو را
نوای نفس های تو را
حتی در خواب
حتی در اوج بی خبری
زمزمه وار
به پهنای همه ی حواس پنجگانه من
در گوشم فرياد می زند
و من كما كان بی حس از حضور روشن تو
در انتظار ، چشم به راه نشسته ام
نشسته ام ، نظاره گر
و اين ششمين حس بود كه چون قطرات آب سرد مرا به هوش كرد
نيامدی
و لبخند من وسيع تر از حواس پنج گانه
پوزخندی شد
ششمين حس
دست خوش
نظر