در چه حالی ؟

[hassan]

سلام مسلم جان
اگر میشه در همون بخش سیستمها و استراتژی ها تاپیک بزنید تا بحث ها منسجم باشه
مرسی از زحمات بی دریغ شما و دیگر دوستان

[Azadi]

حال من نمی دانم خوب است یا بد است!

نشانه های هر دو را دارم!

حال معاملاتی مان در 2-3 بازاری که در ان فعالیم خوب است اما بد اخلاقی های دور و برمان آزارمان می دهد. گاهی تصور می کنی عده ای نشستند و می خواهند خطا کنی و های و هوی راه بیندازند. بعد جو خوشبینی به سرت میزند و می گویی چنین نیست!

کار ما از این حرف ها گذشته، در حال و هوای خود هستیم. دلم هوای یک پروژه تحقیقاتی مشترک دارد و یک کار تحقیقاتی سنگین.

راستی بزودی ان بخش وِیژه را دوباره استارت می کنیم با نیرویی تازه نفس با ساز و کاری جدید.

[عبدالرحمان]

مهندس جان بک مثال میزنم ببین چطوره :

شما در خیابان در حال حرکت هستید.مشکل در خانواده پیش اماده که بسیار سخت هست برای شما به طوری که در اوج عصبانیت هستید

در همین زمان یک دیوانه به شما تنه بزند و شروع به فحاشی کند !

با وجود اینکه کوچکترین تلنگر نقطه جوش شما 100 میشود اما به دلیل اینکه طرفت عقل سالم نداره از کنارش بی تفاوت میگذری.

جریان ما هم همین شده...کسی دیوانه را کتک نمیزند چون عقل سالم ندارد و بحث هم نمیشه کرد چون از شعور شما می کاهد.پس بگذار و برو...

موفق باشید

[emadabbasi]

حال من نمی دانم خوب است یا بد است!

نشانه های هر دو را دارم!

حال معاملاتی مان در 2-3 بازاری که در ان فعالیم خوب است اما بد اخلاقی های دور و برمان آزارمان می دهد. گاهی تصور می کنی عده ای نشستند و می خواهند خطا کنی و های و هوی راه بیندازند. بعد جو خوشبینی به سرت میزند و می گویی چنین نیست!

کار ما از این حرف ها گذشته، در حال و هوای خود هستیم. دلم هوای یک پروژه تحقیقاتی مشترک دارد و یک کار تحقیقاتی سنگین.

راستی بزودی ان بخش وِیژه را دوباره استارت می کنیم با نیرویی تازه نفس با ساز و کاری جدید.

با سلام بر شما و عذر خواهی از بابت بر هم زدن جمع دوستانه

باید بگویم این امر که یک عده همیشه دنبال مچ گیری و خطا هستند به نظر بنده که مربوط به امروز و دیروز و این مکان و آن مکان به تنهایی نیست بلکه کلی ست و همه جایی

و در جواب باید گفت لطفا از حالا به بعد خودتان بررسی کنید و دنباله روی ما ممنوع است.

در ضمن این نشانه موفقیت و پیشرفت شماست که عده ای شبانه روز دنبال خطاهای ریز و نادر از شما هستند.

با تشکر

[nimati]

استاد نیمای عزیز نمیدونم چی بگم ولی شما بیدی نیستی که با این بادها بلرزی .کارهای بزرگ انسانهای بزرگ میخواد ...همچون شما .همیشه سالم و موفق باشی در کنار خانواده .

[Jabalameli]

حال من نمی دانم خوب است یا بد است!

نشانه های هر دو را دارم!

حال معاملاتی مان در 2-3 بازاری که در ان فعالیم خوب است اما بد اخلاقی های دور و برمان آزارمان می دهد. گاهی تصور می کنی عده ای نشستند و می خواهند خطا کنی و های و هوی راه بیندازند. بعد جو خوشبینی به سرت میزند و می گویی چنین نیست!

کار ما از این حرف ها گذشته، در حال و هوای خود هستیم. دلم هوای یک پروژه تحقیقاتی مشترک دارد و یک کار تحقیقاتی سنگین.

راستی بزودی ان بخش وِیژه را دوباره استارت می کنیم با نیرویی تازه نفس با ساز و کاری جدید.

سلام
نیما جان از هر دو حالتون ( هم خوب و هم بدش ) خیلی خوشحال شدم
از حال خوبتون خوشحالم چون میبینم رضایت قلبی درونی دارین از زحماتتون و این یکی از برکات خداست
از حال بدم باز خوشحالم ، چون وقتی یه نفر به معنای واقعی موفق و باعث افتخار جامعه و حکم معتبر و خلاصه نفر اول تو جامعه مربوطش میشه ، چنین عده ای برای سرپوش گذاشتن روی نواقص خودشون ، دنبال این جور چیزا میگردن . پس بدونید که اون عده فهمیدن که شما افتخار هموطنانتون هستین .

نیما جان ، در مورد اون بخش ویژه هم اگه بنده را از هر جهت مناسب این امر بدونید ، خوشحال میشم همکاری کنم

[Arash72]

با سلام خدمت دوستان به خصوص جناب آزادی

مدتی هست میخوام چیزی بگم ولی جای مناسبش پیدا نمیشد و ضمنا نمی تونستم نگم!!

اون عکسی که به عنوان آواتار قرار دادید فوق العاده است و واقعا من به شخصه از دیدنش لذت میبرم و در ضمن با امضای شما هم همخوانی داره!

[Mohammad-H]

حالم...

نمیدونم چی بگم! از اول آذر تا 2 هفته پیش دیسک 1و2و3م زده بود بیرون همه زندگی رو تحت تاثیر قرار داده بود از خوابیدن تا راه رفتن...

خیلی کم سرما میخورم، سرماخوردگیمم در حد یکی 2 روزه اما اینبار فرق داشت، 2 هفته عجیب و غریب سرفه و سردرد و تب و لرز ذاشتم، خلاصه به اندازه کل عمرم پنی سیلین و دگزا مصرف شد، جالب بود کمرم آروم شد و تا اومدم به خودم بجنبم 4شنبه هفته پیش ساعت 1 نصفه شب چنان دردی پهلوم رو گرفت که میخواستم وصیت کنم، تا ساعت 2 تحمل کردم دیدم نمیشه، خوب شدنی نبود، از ترس اینکه پشت فرمان ماشین از پا درنیام زنگ زدم برادرمو بیدار کردم و رسیدیم بیمارستان ( چقدر خوب و با احترام برخورد میکنن با آدم، خدا پای گرگ بیابون رو بیمارستانهای این مملکت نکشه ) بعد از 1 ساعت آقای دکتر اورژانس با خمیازه اومد کنارمو پرسید مشکلت چیه؟ گفتم درد دارم در حد مرگ، سوالاتشو پرسید و چند تا آزمایش و سونوگرافی نوشت، 2 تا دیکلوفناک 50 هم مهمونم کرد، جواب آزمایشات و سونوگرافی نشان از سنگ 4میلیمتری در کلیه بود و پاسخ دکتر عزیز به من این بود، الان که مسکنارو مصرف کردی بهتری؟ گفتم بله، گفت خوب برو خونه اگر دوباره درد داشتی برو بیمارستان لبافی نژاد، منم خوشحال تشکر کردم و از بیمارستان خارج شدیم و امدم خونه و تا صبح نخوابیدم از درد و صبح بعد از کلی ورج و وورجه و تابیدن به خود و نوشیدن 10ها لیتر آب خالص و قطره سنکل ( مردم توو بیمارستان راهنمایی کردن، نه آقای دکتر ) آرامش را احساس کردم چون جناب سنگ ظاهرا از کلیه خارج شدن و در مسیر مثانه حرکن میکنن، تا ببینیم ادامه داستان چی میشه...

خلاصه اینکه جمعه شب داشتم با آرامش دوش میگرفتم که نمیدونم، واقعا نمیدونم چجوری سر خوردم و با سرعتی حدود 300 مایل در ساعت زمین خوردم که گویی تمام استخوانهای بدنم جا خورد و دوباره شب تا صبح از درد کمر نخوابیدم...

این حال این روزهای منه، خدا عاقبت همه رو بخیر کنه، دعام کنید...

[zoroaster]

حالم...

نمیدونم چی بگم! از اول آذر تا 2 هفته پیش دیسک 1و2و3م زده بود بیرون همه زندگی رو تحت تاثیر قرار داده بود از خوابیدن تا راه رفتن...

خیلی کم سرما میخورم، سرماخوردگیمم در حد یکی 2 روزه اما اینبار فرق داشت، 2 هفته عجیب و غریب سرفه و سردرد و تب و لرز ذاشتم، خلاصه به اندازه کل عمرم پنی سیلین و دگزا مصرف شد، جالب بود کمرم آروم شد و تا اومدم به خودم بجنبم 4شنبه هفته پیش ساعت 1 نصفه شب چنان دردی پهلوم رو گرفت که میخواستم وصیت کنم، تا ساعت 2 تحمل کردم دیدم نمیشه، خوب شدنی نبود، از ترس اینکه پشت فرمان ماشین از پا درنیام زنگ زدم برادرمو بیدار کردم و رسیدیم بیمارستان ( چقدر خوب و با احترام برخورد میکنن با آدم، خدا پای گرگ بیابون رو بیمارستانهای این مملکت نکشه ) بعد از 1 ساعت آقای دکتر اورژانس با خمیازه اومد کنارمو پرسید مشکلت چیه؟ گفتم درد دارم در حد مرگ، سوالاتشو پرسید و چند تا آزمایش و سونوگرافی نوشت، 2 تا دیکلوفناک 50 هم مهمونم کرد، جواب آزمایشات و سونوگرافی نشان از سنگ 4میلیمتری در کلیه بود و پاسخ دکتر عزیز به من این بود، الان که مسکنارو مصرف کردی بهتری؟ گفتم بله، گفت خوب برو خونه اگر دوباره درد داشتی برو بیمارستان لبافی نژاد، منم خوشحال تشکر کردم و از بیمارستان خارج شدیم و امدم خونه و تا صبح نخوابیدم از درد و صبح بعد از کلی ورج و وورجه و تابیدن به خود و نوشیدن 10ها لیتر آب خالص و قطره سنکل ( مردم توو بیمارستان راهنمایی کردن، نه آقای دکتر ) آرامش را احساس کردم چون جناب سنگ ظاهرا از کلیه خارج شدن و در مسیر مثانه حرکن میکنن، تا ببینیم ادامه داستان چی میشه...

خلاصه اینکه جمعه شب داشتم با آرامش دوش میگرفتم که نمیدونم، واقعا نمیدونم چجوری سر خوردم و با سرعتی حدود 300 مایل در ساعت زمین خوردم که گویی تمام استخوانهای بدنم جا خورد و دوباره شب تا صبح از درد کمر نخوابیدم...

این حال این روزهای منه، خدا عاقبت همه رو بخیر کنه، دعام کنید...

سلام واسه خودت اسپند دود کن چشمت زدن :d شوخی کردم امیدوارم مشکلاتت حل بشه

[Mohammad-H]

سلام واسه خودت اسپند دود کن چشمت زدن :d شوخی کردم امیدوارم مشکلاتت حل بشه

حل میشه برادر، ممنون

[tracer_qm]

حالم...

نمیدونم چی بگم! از اول آذر تا 2 هفته پیش دیسک 1و2و3م زده بود بیرون همه زندگی رو تحت تاثیر قرار داده بود از خوابیدن تا راه رفتن...

خیلی کم سرما میخورم، سرماخوردگیمم در حد یکی 2 روزه اما اینبار فرق داشت، 2 هفته عجیب و غریب سرفه و سردرد و تب و لرز ذاشتم، خلاصه به اندازه کل عمرم پنی سیلین و دگزا مصرف شد، جالب بود کمرم آروم شد و تا اومدم به خودم بجنبم 4شنبه هفته پیش ساعت 1 نصفه شب چنان دردی پهلوم رو گرفت که میخواستم وصیت کنم، تا ساعت 2 تحمل کردم دیدم نمیشه، خوب شدنی نبود، از ترس اینکه پشت فرمان ماشین از پا درنیام زنگ زدم برادرمو بیدار کردم و رسیدیم بیمارستان ( چقدر خوب و با احترام برخورد میکنن با آدم، خدا پای گرگ بیابون رو بیمارستانهای این مملکت نکشه ) بعد از 1 ساعت آقای دکتر اورژانس با خمیازه اومد کنارمو پرسید مشکلت چیه؟ گفتم درد دارم در حد مرگ، سوالاتشو پرسید و چند تا آزمایش و سونوگرافی نوشت، 2 تا دیکلوفناک 50 هم مهمونم کرد، جواب آزمایشات و سونوگرافی نشان از سنگ 4میلیمتری در کلیه بود و پاسخ دکتر عزیز به من این بود، الان که مسکنارو مصرف کردی بهتری؟ گفتم بله، گفت خوب برو خونه اگر دوباره درد داشتی برو بیمارستان لبافی نژاد، منم خوشحال تشکر کردم و از بیمارستان خارج شدیم و امدم خونه و تا صبح نخوابیدم از درد و صبح بعد از کلی ورج و وورجه و تابیدن به خود و نوشیدن 10ها لیتر آب خالص و قطره سنکل ( مردم توو بیمارستان راهنمایی کردن، نه آقای دکتر ) آرامش را احساس کردم چون جناب سنگ ظاهرا از کلیه خارج شدن و در مسیر مثانه حرکن میکنن، تا ببینیم ادامه داستان چی میشه...

خلاصه اینکه جمعه شب داشتم با آرامش دوش میگرفتم که نمیدونم، واقعا نمیدونم چجوری سر خوردم و با سرعتی حدود 300 مایل در ساعت زمین خوردم که گویی تمام استخوانهای بدنم جا خورد و دوباره شب تا صبح از درد کمر نخوابیدم...

این حال این روزهای منه، خدا عاقبت همه رو بخیر کنه، دعام کنید...

ای وای من برادر چگونه ای ؟
سنگ کلیت تو سر بدخواهت بخوره ( البته با سرعت بخوره که کارگر باشه )
تو حالا بابا شدی بیشتر باید مواظب خودت باشی !!!
اگر آدرس بدی برات یه نوع گلم از قم میفرستم که راست کاره دفع سنگ کلیه است .به نام ( قونَبیت )
سلامتی و پیشرفت روز افزون رو براتاز خداوند خواستارم

[Mohammad-H]

ای وای من برادر چگونه ای ؟
سنگ کلیت تو سر بدخواهت بخوره ( البته با سرعت بخوره که کارگر باشه )
تو حالا بابا شدی بیشتر باید مواظب خودت باشی !!!
اگر آدرس بدی برات یه نوع گلم از قم میفرستم که راست کاره دفع سنگ کلیه است .به نام ( قونَبیت )
سلامتی و پیشرفت روز افزون رو براتاز خداوند خواستارم

سلام حمید جان

ارادت دارم رفیق، محبت شما ثابت شده است، خدارو شکر با نوشیدن آب ترب سیاه و خرد شدن سنگه، دیشب تقریبا نصفش دفع شد، بقیه اشم امید به خدا، برام درس شد که آب کم ننوشم...

خیلی چاکرم

[sajjadfox]

با سلام
امروز به فضل خدا و کمک دوستان محسن و احسان عزیز و استاد گرانقدر اقای ازادی خیلی حالم روبراهه

احساس میکنم بعد از دوسه سالی انگار بازار کف دستامه اما حواسم هم زیاد بهشه که دستمو نیش نزنه چون قبلنا هم همچین احساسایی بوده
ولی به فضل خدا اینبار یه حسی میگه اگر حواسم باشه همه چیز عالیه

اما در کل حالمون گرفتس .................
چی داره بسر این مردم که خودمم جزیی از اونا هستم میاد
چی میخواد با این اوصاف به سرشون بیاد
یعنی تکلیف این اقتصاد بیمار چیه؟
مرگ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یا زندگی دوباره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وطن عزیزم به سر تو میخواد چی بیاد؟؟؟؟؟؟؟
امان از این به اصطلاح بزرگای دنیا...........
دایه های مهربان تر از مادرو جلادای خشمگین تر از قاضی !!!!!!!!

انگار بعضی وقت ها ادم جای خالی یه قدرت ماورایی رو احساس میکنه یا بهتر بگم لمسش میکنه

حالا ما بفضل خدا کار یاد میگیریمو ،بفضل خدا تو این شرایط امرار معاش میکنیم
خدایا شکرت ..اما بازم این خدارو شکر گفتن همچین یه دعایی کنارش کم داره
خدا شکی نیست که تو صدهزار بهتر از ما حواست ه
حالا خدایا شکرررررررررررررررررررررررررررررررت

[sajjadfox]

صلاح کار کجا و من خراب کجا ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

چو کحل بینش ما خاک آستان شماست کجا رویم بفرما از این جناب کجا

مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است کجا همی.روی ای دل بدین شتاب کجا

بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

[sajjadfox]

ما چقدر فقیر هستیم



روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو، یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند.
در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟
پسر پاسخ داد: عالی بود پدر!
پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟
پسر پاسخ داد: بله پدر!
و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا، ما در حیاطمان یک فواره داریم و آن ها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوسهای تزیینی داریم و آن ها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود، اما باغ آن ها بی انتهاست!
با شنیدن حرف های پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسر بچه اضافه کرد: متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم!