اطلاعیه

بستن

راهنمای فروم - حتما بخوانید

با سلام

قابل توجه کاربران محترم تالار گفتگو

قبل از ارسال پست یا ایجاد موضوع جدید، تاپیک قوانین و راهنمای فروم را مطالعه نمائید.

کاربران و مخصوصا تازه واردین لطفا دقت باشید که هرگونه پیشنهاد مدیریت سرمایه یا فروش تحلیل و یا برگزاری کلاس و ... که خارج از محیط عمومی فروم باشد را به هیچ عنوان بدون تحقیق و کسب اطلاعات کامل و کافی دنبال نکنید در غیر این صورت مسئولیت و عواقب آن بر عهده خود شخص می باشد.

همچنین لازم به ذکر است مسئولیت ارتباطات خارج از پست های عمومی فروم اعم از پیام خصوصی یا چت یا دیداری یا شنیداری با سایر اعضای فروم کاملا با خود اعضا هست و وارد کردن آن به صورت عمومی در فروم ممنوع است. برای امنیت بیشتر جهت گرفتن پاسخ سوالات خود از انجمنها استفاده نمایید.

دوستان توجه داشته باشند که تمامی بخش های اختصاصی و عمومی فروم کاملا رایگان بوده و به هیچ عنوان نیاز به پرداخت وجه به هیچ کس برای باز شدن دسترسی نیست.

منتها به این دلیل که در این بخش ها معمولا کار تیم ورک و گروهی انجام میشود، مناسب ورود افراد با شرایط خاصی است که مدیر آن بخش تعیین میکند و برای همه افراد کارایی ندارد چون مستلزم بر عهده گرفتن مسئولیت یا دانش کافی در آن حوزه می باشد.

لذا ضمن پوزش از کاربرانی که تقاضای دسترسی آن ها به بخش های اختصاصی توسط مدیران بخش رد میشود، توصیه میکنیم که پس از فراگیری موضوعات عمومی و تخصصی فراوانی که در روی فروم قرار دارد چنانچه برنامه ویژه ای برای کار در بخش های اختصاصی و کار گروهی دارند آن را مکتوب برای مدیران هر بخش بنویسند و سپس اقدام به درخواست دسترسی بکنند.


با احترام
مشاهده بیشتر
مشاهده کمتر

زنگ تفریح

بستن
X
 
  • فیلتر کردن
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
پست های جدید

  • چند قانون کاربردی - قانون شماره 1 قانون گاو



    گاو سرشو می*اندازه پایین و کار خودشو انجام میده، کاری نداره کسی چی میگه! از شاخش هم استفاده نمی*کنه، چون بهترین شاخ زن*ها رفتن توی میدان گاو بازی و نابود شدند.
    برای مثال شما قصد داری به عیادت کسی در بیمارستان بری، بهترین راه اینه که راه خودت را بگیری و مستقیم وارد بخش بشی و به کسی هم توجه نکنی، حالا مثلا اگر از نگهبان بپرسی که "الان ساعت ملاقات هست؟" یا این که "می*تونم برم تو؟" اگر هیچ مشکلی هم وجود نداشته باشه، نگهبانه برای اینکه قدرت خودشو بهت نشون بده جلوت را می*گیره. این قانون در جاهایی که قوانین مسخره و دست و پا گیر داره هم کاربرد داره، یعنی خیلی موانع قانونی (یا بهتر بگم سنگ اندازی*ها) در مرحله آغازین کارها بیشتر جلوه می*کنند، وقتی شما بی*توجه به همه* آنها کارت را آغاز کردی، اکثر آنها خود به خود کنار می*روند یا افراد مجبور میشن خودشونو با شما وقف بدن. در کل این قانون (قضیه) در جوامعی مثل جامعه ایران که فضولی در کار دیگران امری پسندیده*ای محسوب می*شود بسیار کاربرد دارد.

    نظر


    • چند قانون کاربردی - قانون شماره 2 قانون سگ


      سگی شما رو دنبال کرده و شما فقط یه قرص نان دارید، اگر کل نان را جلوش بندازید، زود می*خوردش و بعدش به شما حمله می*کنه، پس بهترین کار اینه که نان را تکه تکه بهش بدین تا زمانی که به جای امنی برسید.

      مثلا می*دانید که طرح یک پروژه یک ماه طول می*کشه، اما اگر به کارفرما بگویید یک ماه، شاکی میشه و فحش میده، شایدم رفت و کار را داد به یکی دیگه، پس کار را در چند مرحله بهش تحویل می*دهید. مثلا هفته اول سایت پلان، به همراه پلان اولیه، هفته دوم پلان نهایی و الا آخر! اینطوری طرف شاکی نمیشه که هیچ، کلی هم ذوق می*کنه که تو جریان پیشرفت کار قرار داشته!

      نظر


      • چند قانون کاربردی - قانون های 3 قانون خر


        قانون اول:
        هرگاه خری در یک کنج مثلث و منبع غذا در کنج دیگری باشد، خر مورد نظر همیشه مسیری را طی میکند که از یک ضلع مثلث می*گذرد.
        نتیجه گیری: در دبیرستان می*گفتند که این یعنی خر هم می*فهمه که اون راه نزدیکتره، اما در اصل اینه که همیشه کوتاه*ترین راه، بهترین راه نیست و فقط خر کوتاه*ترین راه را انتخاب می کنه!

        قانون دوم:
        هرگاه خری در فاصله مساوی بین دو منبع غذایی قرار گرفته باشد. آنقدر بین انتخاب نزدیکترین منبع تردید می*کند و به سمت هیچکدام نمی رود تا از گرسنگی بمیرد!
        نتیجه گیری: خیلی وقت*ها تصمیم گیری بین دو یا چند گزینه در نتیجه عمل تاثیر چندانی نمی*گذارد، پس تا فرصت نگذشته سریعتر تصمیم*گیری کنیم.

        قانون سوم:
        هرگاه در مسیری دو خر از روبرو (شاخ به شاخ) به یکدیگر برسند، و مسیر به قدری تنگ باشد که این دو باید کمی از وسط جاده کنار رفته، به دیگری راه بدهند تا بتوانند رد شوند، هیچکدام از خرها از جای خود تکان نمی*خورند.
        نتیجه گیری: خیلی وقت*ها برای رسیدن به نتیجه مطلوب بایستی به طرف مقابل امتیاز بدهید، به بازی "بُرد ـ بُرد" بیاندیشیم، سیاستمدار باشیم، دور از جون و بلا نسبت شما، خر نباشیم!

        نظر


        • همين چند هفته پيش بود که يک اصفهانی داخل بانکی در منهتن نيويورک شد ويک شماره از دستگاه گرفت.

          وقتي شماره اش از بلندگو اعلام شد بلند شد و پيش کارشناس بانک رفت


          و گفت که براي مدت دو هفته قصد سفر تجاري به اروپا را داره و به همين دليل نياز به يک وام فوري بمبلغ 5000 دلار داره

          کارشناس نگاهي به تيپ و لباس موجه مرد کرد و گفت که براي اعطاي وام نياز به قدري وثيقه و گارانتي داره..

          و مرد اصفهانی هم سريع دستش را کرد توي جيبش و کليد ماشين فراري جديدش را که دقيقا جلوي در بانک پارک کرده بود را به کارشناس داد و رئيس بانک هم پس از تطابق مشخصات مالک خودرو بالاخره با وام آقا موافقت کرد آنهم فقط براي دو هفته

          کارمند بانک هم سريع کليد ماشين گرانقيمت را گرفت و ماشين را به پارکينگ بانک در طبقه پائين انتقال داد.

          خلاصه مرد بعد از دو هفته همانطور که قرار بود برگشت 5000 دلار + 15.86 دلار کارمزد وام رو پرداخت کرد. این خط رو دوباره بخون

          کارشناس رو به مرد کرد و از قول رئيس بانک گفت " از اينکه بانک ما رو انتخاب کرديد متشکريم"

          و گفت ما چک کرديم ومعلوم شد که شما يک مولتي ميليونر هستيد ولي فقط من يک سوال برام باقي مانده که با اين همه ثروت چرا به خودتون زحمت دادين که 5000 دلار از ما وام گرفتيد؟

          اصفهانی يه نگاهي به کارشناس بيچاره کرد و گفت:
          شوما فقط به من بوگو کوجا نيويورک ميتونم ماشين 250000 دلاريا 2 هفته با اطمينانی خاطر فقط با 15.86 دلار پارک کونم ؟ ! ! !

          نظر


          • کچل باشی، بری بالای شهر میگن مد روزه، بری مرکز شهر میگن سربازی، بری پایین شهر میگن زندانی بودی، این همه تفاوت توی شعاع 20 کیلومتر...!!!

            یعنی فقط کافیه تو خونتون بفهمن که امتحان دارین، اونوقت بخوای بری توالتم میگن کجا؟؟؟ مگه تو امتحان نداری؟؟؟

            میازار موری که دانه کش است... در مورد مورچه ای که دانه همراه اش نیست فتوایی صادر نشده می توانید بیازارید...!!!

            تلویزیون داره سیرک نشون میده که چهارتا گاو میان از رو طناب میپرن و میرن! مامانم یه نگاه به تلویزیون میندازه و بعدش یه نگاه به من! میگه : اینا گاو تربیت کردن ما هنوز تو تربیت تو موندیم...!!!

            جاتون خالی دیشب رفته بودم شهر بازی و فقط به یه نتیجه رسیدم: توی شهر بازی تو بعضی از این وسایل بازیش باید یه دکمه ی "غلط کردم" هم بزارن...!!!

            !!...
            تا حالا دقت کردی وقتی کباب با برنج میخوریم 90% حواسمون به اینه که هردوتاش باهم تموم شه..!!!


            تا حالا دقت کردین لذتی که در پرت کردن شلوار گوشه اتاق هست، تو زدنش به چوب لباسی ‎ ...!!!

            بابام اومده تو اتاقم میگه: اینترنت قطعه؟؟؟ میگم: نه چرا قطع باشه!؟ میگه: آخه دیدم داری درس میخونی...!!!

            نظر


            • غضنفر از آلمان

              روزی غضنفر برای کار و امرار معاش قصد سفر به آلمان میکنه وهمسرش و نوزده بچه قد و نیم قد رو رها ميکنه. خلاصه همسرغضنفر گفت :حال ما چه طوري از احوال تو با خبر بشیم؟؟؟؟ غضنفر گفت: من برای تو نامه مینویسم…. همسرش گفت: ولی نه تو نوشتن بلدی و نه من خوندن !!!!!!!!!!!!!!!!! غضنفر گفت من برای تو نقاشی میکنم … تو که بلدی نقاشی های منو بخونی مگه نه ؟؟؟؟؟؟ خلاصه غضنفر به سفر رفت و بعد از دو ماه این نامه به دست زنش رسید .. این شما و این هم نامه ببینید چیزی میفهمید!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟



              !شما چیزی فهمیدید !!!!!!!من هم که نفهمیدم.
              این نامه رو فقط همسر غضنفر میفهمه چی نوشته شده حال ترجمه از زبان همسرش
              خط اول :حالت چه طوره زن
              خط دوم :بچه ها چه طورن ؟
              خط سوم : مادرت چه طوره ؟
              خط چهارم :شنیدم سر و گوش ت می جنبه!!!
              خط پنجم : فقط برگردم خونه….
              خط ششم : می کشمت
              خط هفتم :غضنفر از آلمان

              نظر


              • نخبگان آی تی را بهتر بشناسیم


                در دنیا انسان های معدودی وجود دارند که در زندگی خود و آدم های دیگر تاثیر می گذارند. افرادی که به عنوان نخبگان دنیای اینترنت معرفی شده*اند از آن دسته افراد هستند. افرادی که دنیای اینترنت را به گونه ای *موثر متحول ساختند، افرادی هستند که در ابتدا به رویا*ها و آرزو*های شخصی خود بها داده و آنها را به واقعیت*های ملموس تبدیل کرده اند. این افراد مشهور و نامی قبل از تحقق رویا*هایشان تنها افراد عادی و بعضا فقیر یک جامعه بوده اند.

                تفاوت*های فردی اینگونه افراد از آنجا آغاز می شود که به عنوان یک انسان واقع گرا شروع به باور* رویا*ها و روح دادن به آرزو*های خود می کنند. تبدیل رویا* و آرزو*ها به واقعیت های ملموس و پیش رو بطوری که جامعه* و آینده افراد آن را متحول سازد، کار بزرگی است اینطور نیست؟ این ها همان کاری است که افراد زیر به عنوان نخبگان دنیای اینترنت انجام داده*اند.



                وینت سرف و باب کان




                وینت سرف و باب کان "Vint Cerf and Bob Kahn" افرادی بودند که پروتکل TCP/IP را پایه گذاری کردند. پروتکلی که بین کامپیوترهای یک شبکه امکان ارتباط و انتقال پیام می*دهد. اینترنت بر پایه این پروتکل ساخته شده است. وینت سرف در یک سخنرانی به نکته جالب توجه*ی اشاره می کند که اینترنت آینه*ای تمام نما از اجتماع افراد است و نکته دیگر اینکه ارسال هرزنامه، یکی از آثار جانبی رایگان بودن سرویس ایمیل است.////////////////////////

                ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

                مایکل هارت



                مایکل هارت "Michael Hart" فردی که اولین کتاب الکترونیک جهان را به تحریر در* آورد. او بنیانگذار پروژه گوتنبرگ است و خود او اولین کتابخانه دیجیتال دنیا را جمع آوری کرده است. راهکارها و برنامه*های او امروزه زمینه ساز فرصت هایی ارزشمند همچون رسانه الکترونیک و آموزش مجازی شده است./////////


                -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

                ری تام لینسون




                ری تاملینسون "Ray Tomlinson" به "پدر ایمیل" مشهور است. وجود برنامه بی نظیری چون ایمیل یا پست الکترونیکی در دنیای اینترنت، مدیون برنامه نویسی کهنه کار یعنی ری تاملینسون *است. او اولین نفری بود که در حین پی ریزی سرویس ایمیل علامت معروف @ را برای نشانه گذاری در این سرویس برگزید تا امروزه میلیاردها نفر در سراسر دنیا از آن استفاده می کنند. با توجه به کاربری وسیع اینترنت، می*توان گفت؛ ایمیل یا همان پست الکترونیک یکی از نیازها و ضرورت جامعه و زندگی امروزی بشر است.////////

                ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



                پیر مراد امیدیار



                پیر مراد امیدیار مایه مباهات ایران زمین است. او یک کارآفرین دو رگه ایرانی- آمریکایی متولد فرانسه است. امیدیار با بینش و شناخت از طبیعت انسان*ها، سرویس خرید و فروش eBay را راه*اندازی کرد. امیدیار بر این باور است که ابزار یا شی که برای یک نفر ممکن است، بی ارزش باشد، امکان دارد برای دیگری با ارزش و کاربرد داشته باشد. او با همین استدلال و منطق سبب ایجاد و راه اندازی سایت عظیم خرید و فروش یا eBay در عرصه اینترنت شد. سایتی برای داد و ستد و مزایده کالاها و خدمات در سرتاسر جهان که برای خود غولی شده است.//////////

                ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



                استیو جابز



                استیو جابز یکی از موفق ترین کارآفرین*های نسل حاضر است. موفقیت او داستانی افسانه ای دارد. او در دوره دانشگاهی پس از شش ماه از دانشگاه اخراج شد. زندگی او به سختی می*گذشت. به گونه*ای که در کف اتاق دوستان خود می خوابید و برای گذران زندگی، بطری*های خالی جمع آوری کرده، می فروخت. با این کار او تنها 5 سنت پول برای غذا بدست می*آورد. با این وجود او همه سختی*ها را تحمل کرد تا اینکه بالاخره توانست شرکت اپل و شرکت انیمیشن پیکسار را بنیاد گذارد. ابداع و طرح*های این نابغه دنیای فن*آوری یعنی استیو جابز برای همیشه در تاریخ جهان اینترنت ثبت شده است. او چهره*ای محبوب و قابل احترام میلیون ها نفر از مردم دنیا است. همچنین سخنرانی قابل در زمینه رمز و راز موفقیت و شکست*های انسانی است که بسیار تاثیر گذار است. چرا که بیشتر *آنها تجربه*های قابل لمس زندگی خود اوست.////////

                --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



                بیل گیتس



                ویلیام هنری گیتس سوم مشهور به بیل گیتس رئیس و موسس شرکت مایکروسافت است. او در سیزده سالگی اولین نرم فزار خود را که یک بازی ساده بود، نوشت. گیتس بیشتر وقت خود را با دوست خود پل آلن که در زمینه سخت افزار کامپیوتر مهارت داشت، به برنامه نویسی کامپیوتری می*گذراند. سال ۱۹۷۵ با همکاری پل آلن شرکت کوچکی بنام Microsoft با شعار "در هر خانه یک کامپیوتر" تاسیس کرد. شرکتی که انواع زبانهای برنامه سازی را برای کامپیوترهای مختلف تولید کرده و می*کند. بعدها شرکت مایکروسافت با تولید سیستم عامل گرافیکی Windows و محصولات موفق دیگر گامهای بزرگتری بسوی موفقیت برداشت. طبق آخرین آمار بیش از ۹۵ درصد از دارندگان کامپیوترهای شخصی در سراسر جهان از محصولات مختلف مایکروسافت استفاده می*کنند. بیل گیتس با بیش از ۵۰ میلیارد دلار، ثروتمندترین مرد دنیا شناخته شده است.////

                ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------




                لاری پیج و سرجی برین



                کمتر کسی در دنیای اینترنت وجود دارد که نام این دو اعجوبه وب یعنی لاری پیج و سرجی برین بنیان گذاران شرکت گوگل را نشنیده باشد. این دو با خلق موتور جستجوی گوگل، مسیر رشد و توسعه وب را تغییر دادند. شرکت گوگل در آغاز با ایده و سرمایه شخصی آنها تاسیس شد و دیری نپایید که با درخشش سریع خود توانست به غولی دست نیافتنی و محبوب تبدیل شود. می*توان به جرات گفت که تمامی کاربران اینترنت در دنیا از سرویس آنها استفاده کرده یا می کنند. این دو نابغه الگوی خوبی برای موفقیت جوانان دنیا هستند.//////////////

                -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------




                استیوارت باترفیلد و کاترینا فیک



                استیوارت باترفیلد و کاترینا فیک یک زوج موفق و نابغه*ای هستند که با رشد اینترنت به فکر و طراحی سایتی برای، اشتراک گذاری عکس*ها در اینترنت افتادند. آنها با تلاش مستمر توانستند، سرویس به اشتراک گذاری عکس flickr را پایه گذاری کنند. این سایت در آغاز به صورت یک بازی آنلاین راه*اندازی شد و در مدت کوتاهی به یکی از پرطرفدارترین سایت*های اینترنتی تبدیل گشت. این سایت در حال حاضر به یکی از فعالیت های ناگسستنی افراد و کاربران اینترنتی تبدیل شده است. با محبوبیت و کسب شهرت جهانی این سایت توسط صاحبان یاهو خریداری شد./////////


                ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------




                سر تیم برنرزلی



                تیم برنرزلی اولین کسی بود که نام World Wide Web (با علامت اختصاری www) را برای آدرس سرویس کلاینت و سرور پایه گذاری کرد. او مرورگر ساده*ای را خلق کرد تا به وسیله آن بتوان مطالب و اطلاعاتی که بیش از یک متن خالی هستند در اینترنت ارائه داد. مانند لینک یا پیوند که اینترنت را به یک منبع اطلاعاتی نامحدود تبدیل کرده است. او در حال حاضر رییس کمیته W3C است که وظیفه تدوین و پیشبرد استاندارد*های جهانی اینترنت است.////////






                نظر


                • Mozilla SeaMonkey | مرورگری قدرتمند از شرکت موزیلا




                  Mozilla SeaMonkey 2.9.1 Final يکي ديگر از نرم افزارهاي مورد استفاده در مرور صفحات اينترنتي می باشد. اين نرم افزار از خانواده نرم افزارهاي موزيلا ( مانند فاير فاکس ) بوده و مي توان گفت که از سرعت مناسبي نيز برخوردار است .


                  قابليتهاي نرم افزار Mozilla SeaMonkey 2.9.1 Final

                  • نمايش بغل هم صفحات (Tabbed).
                  • قابليت دريافت ايميل و عضويت در گروههاي خبري.
                  • امکان چت IRC.
                  • داراي ويرايشگر ساده صفحات اينترنتي . ویرایشگر ساده ( HTML ).
                  • قابليت حذف تبليغات ناخواسته از جمله Popup ها.
                  • مديريت تصاوير و امکان بلوکه نمودن آنها براي افزايش سرعت اينترنتي.
                  • قابليت انجام تنظيمات امنيتي.
                  • گذاشتن رمز عبور. مديريت کوکي ها. الگوها.
                  • پشتيباني از زبانهاي مختلف.
                  • این نرم افزار رایگان بوده و به سادگی آپ دیت می شود (Update)



                  http://www.seamonkey-project.org/




                  .................................................. ....

                  نظر


                  • خیانت در قزوین

                    نظر


                    • صخره ای عجیب و استثنایی در برمه

                      به گزارش آخرین نیوز ،این تصویر که بسیار عجیب به نظر می رسد اگرچه مدتهاست که از انتشار آن می گذرد و شاید بسیاری از مخاطبان و مراجعان به اینترنت بارها آن را دیده باشند اما چون این عکس را که یک صخره در برمه است فقط در یک روز خاص از سال میتوان شکار کرد و آنهم در ماه سپتامبر اقدام به انتشار مجدد آن شد.





                      در این روز اشعه خورشید با زاویه خاصی بر این صخره می*تابد




                      و اگر عکس را بچرخانید واقعا با تصویر شگرفی مواجه خواهید شد.


                      مردم برمه بعنوان یک معجزه به آن نگاه می کنند.





                      نظر


                      • ارزش داشت...

                        یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند .مافوق به سرباز گفت : اگر بخواهی می توانی بروی ، اما هیچ فکر کردی این کار ارزشش را دارد یا نه ؟دوستت احتمالا مرده و ممکن است تو حتی زندگی خودت را هم به خطر بیندازی... حرف های مافوق اثری نداشت، سرباز به نجات دوستش رفت. به شکل معجزه آسایی توانست به دوستش برسد، او را روی شانه هایش کشید و به پادگان رساندافسر مافوق به سراغ آن ها رفت، سربازی را که در باتلاق افتاده بود معاینه کرد و با مهربانی و دلسوزی به دوستش نگاه کرد و گفت :من به تو گفتم ممکنه که ارزشش را نداشته باشه، دوستت مرده! خود تو هم زخم های عمیق و مرگباری برداشتیسرباز در جواب گفت: قربان ارزشش را داشتمنظورت چیه که ارزشش را داشت!؟ می شه بگی؟سرباز جواب داد: بله قربان، ارزشش را داشت، چون زمانی که به او رسیدم هنوز زنده بود، من از شنیدن چیزی که او گفت احساس رضایت قلبی می کنم.اون گفت: " جیم .... من می دونستم که تو به کمک من می آییخیلی وقت ها در زندگی ارزش کاری که می خواهی انجام بدی بستگی به این داره که چه طور به مساله نگاه کنیجسارت داشته باش و هرآن چه را قلبت می گوید انجام بدهاگر به پیام قلبت گوش نکنی، ممکن است بعد ها در زندگی دچار پشیمانی شوی

                        نظر




                        • جوینده یابنده است. برای اثبات این حرف، آزمایشی انجام بدهید. هر جا که هستید یک دقیقه به اطراف خود نگاه کنید، و سپس بپرسید، " چه چیزهای قهوه*ای رنگی می بینم؟" و از هر چیزی که به این رنگ می بینید یم فهرست تهیه کنید.
                          سپس، چشمان خود را ببندید و... هر آنچه را که سبز رنگ است به خاطر بیاورید. این کار حتی اگر با محیط اطراف خود آشنا باشید، باز هم اندکی سخت است، اما اگر در محیطی نا آشنا باشید، قطعا یک چالش بزرگ خواهد بود! شما خیلی راحت و سریع اشیاء قهوه ای رنگ را به یاد می آورید، اما به یاد آوردن اشیاء سبز رنگ به احتمال زیاد برایتان مشکل خواهد بود.
                          برای نتیجه گیری، چشمان خود را باز کنید و به اشیاء سبز رنگ توجه نمایید. اینجاست که سبز رنگ ها خودشان را جلوی چشمان شما نمایان می سازند! به یاد داشته باشید: جست و جو کنید تا بیابید. و درباره آنچه جست و جو می کنید، آگاهانه عمل نمایید.

                          نظر


                          • من بی حیا نیستمروزی روزگاری، عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند... و او را بدینگونه سیر نمایند. بعد از 70 سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غا......لب شد. طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد، آتش پرست 3 قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد.
                            سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت...


                            مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد. مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت : ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟


                            به اذن خدای عز و جلٌ ، سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم، شبهابی که به من غذا داد پیشش ماندم ، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم... تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی...


                            مرد با شنیدن این سخنان منقلب شد و به عبادتگاه خویش بازگشت و توبه کرد


                            چند بار تا حالا جلو آفریدگارت آبروداری کردی!!

                            نظر


                            • هنوز هم بعد از این همه سال، چهره*ی ویلان را از یاد نمی*برم. در واقع، در طول سی سال گذشته، همیشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگی را دریافت می*کنم، به یاد ویلان می*افتم ...

                              ویلان پتی اف، کارمند دبیرخانه*ی اداره بود. از مال دنیا، جز حقوق اندک کارمندی هیچ عایدی دیگری نداشت. ویلان، اول ماه که حقوق می*گرفت و جیبش پر می*شد، شروع می*کرد به حرف زدن .
                              روز اول ماه و هنگامی*که که از بانک به اداره برمی*گشت، به*راحتی می*شد برآمدگی جیب سمت چپش را تشخیص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود.

                              ویلان از روزی که حقوق می*گرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته می*کشید، نیمی از ماه سیگار برگ می*کشید، نیمـی از مـاه مست بود و سرخوش...

                              من یازده سال با ویلان هم*کار بودم. بعدها شنیدم، او سی سال آزگار به همین نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل می*شدم، ویلان روی سکوی جلوی دبیرخانه نشسته بود و سیگار برگ می*کشید. به سراغش رفتم تا از او خداحافظی کنم.

                              کنارش نشستم و بعد از کلی حرف مفت زدن، عاقبت پرسیدم که چرا سعی نمی کند زندگی*اش را سر و سامان بدهد تا از این وضع نجات پیدا کند؟

                              هیچ وقت یادم نمی*رود. همین که سوال را پرسیدم، به سمت من برگشت و با چهره*ای متعجب، آن هم تعجبی طبیعی و اصیل پرسید: کدام وضع؟


                              بهت زده شدم. همین*طور که به او زل زده بودم، بدون این*که حرکتی کنم، ادامه دادم:
                              همین زندگی نصف اشرافی، نصف گدایی!!!
                              ویلان با شنیدن این جمله، همان*طور که زل زده بود به من، ادامه داد:
                              تا حالا سیگار برگ اصل کشیدی؟
                              گفتم: نه !

                              گفت: تا حالا تاکسی دربست گرفتی؟
                              گفتم: نه !

                              گفت: تا حالا به یک کنسرت عالی رفتی؟
                              گفتم: نه !

                              گفت: تا حالا غذای فرانسوی خوردی؟
                              گفتم نه

                              گفت: تا حالا همه پولتو برای عشقت هدیه خریدی تا سورپرایزش كنی؟
                              گفتم: نه !

                              گفت: اصلا عاشق بودی؟
                              گفتم: نه

                              گفت: تا حالا یه هفته مسکو موندی خوش بگذرونی؟
                              گفتم: نه !

                              گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگی کردی؟
                              با درماندگی گفتم: آره، ...... نه، ..... نمی دونم !!!

                              ویلان همین*طور نگاهم می*کرد. نگاهی تحقیرآمیز و سنگین ....

                              حالا که خوب نگاهش می*کردم، مردی جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ویلان جلویم ایستاده بود و تاکسی رسیده بود. ویلان سیگار برگی تعارفم کرد و بعد جمله*ای را گفت. جمله*ای را گفت که مسیر زندگی*ام را به کلی عوض کرد.

                              ویلان پرسید: می*دونی تا کی زنده*ای؟
                              جواب دادم: نه !
                              ویلان گفت: پس سعی کن دست کم نصف ماه رو زندگی کنی

                              پس:
                              هر 60 ثانیه ای رو كه با عصبانیت، ناراحتی و یا دیوانگی بگذرانی، از دست دادن یك دقیقه از خوشبختی است كه دیگر به تو باز نمیگردد
                              زندگی كوتاه است، قواعد را بشكن، سریع فراموش كن، به آرامی ببوس، واقعاً عاشق باش، بدون محدودیت بخند، و هیچ چیزی كه باعث خنده ات میگردد را رد نكن..

                              ویرایش توسط fx1356 : https://www.traderha.com/member/5209-fx1356 در ساعت 06-03-2012, 02:10 PM

                              نظر


                              • دو تا پیرمرد با هم قدم می زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومی در حال قدم زدن بودن.
                                پیرمرد اول: «من و زنم دیروز به یه رستوران رفتیم که هم خیلی شیک و تر تمیز و با کلاس بود، هم کیفیت غذاش خیلی خوب بود و هم قیمت غذاش مناسب بود.»
                                پیرمر...د دوم: «اِ... چه جالب. پس لازم شد ما هم یه شب بریم اونجا... اسم رستوران چی بود؟»
                                پیرمرد اول کلی فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چیزی یادش نیومد. بعد پرسید: «ببین، یه حشره ای هست، پرهای بزرگ و خوشگلی داره، خشکش می کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه می دارن، اسمش چیه؟»
                                پیرمرد دوم: «پروانه؟»
                                پیرمرد اول: «آره!» بعد با فریاد رو به پیرزنها: «پروانه! پروانه! اون رستورانی که دیروز رفتیم اسمش چی بود؟!!!

                                نظر

                                پردازش ...
                                X