اطلاعیه

بستن

راهنمای فروم - حتما بخوانید

با سلام

قابل توجه کاربران محترم تالار گفتگو

قبل از ارسال پست یا ایجاد موضوع جدید، تاپیک قوانین و راهنمای فروم را مطالعه نمائید.

کاربران و مخصوصا تازه واردین لطفا دقت باشید که هرگونه پیشنهاد مدیریت سرمایه یا فروش تحلیل و یا برگزاری کلاس و ... که خارج از محیط عمومی فروم باشد را به هیچ عنوان بدون تحقیق و کسب اطلاعات کامل و کافی دنبال نکنید در غیر این صورت مسئولیت و عواقب آن بر عهده خود شخص می باشد.

همچنین لازم به ذکر است مسئولیت ارتباطات خارج از پست های عمومی فروم اعم از پیام خصوصی یا چت یا دیداری یا شنیداری با سایر اعضای فروم کاملا با خود اعضا هست و وارد کردن آن به صورت عمومی در فروم ممنوع است. برای امنیت بیشتر جهت گرفتن پاسخ سوالات خود از انجمنها استفاده نمایید.

دوستان توجه داشته باشند که تمامی بخش های اختصاصی و عمومی فروم کاملا رایگان بوده و به هیچ عنوان نیاز به پرداخت وجه به هیچ کس برای باز شدن دسترسی نیست.

منتها به این دلیل که در این بخش ها معمولا کار تیم ورک و گروهی انجام میشود، مناسب ورود افراد با شرایط خاصی است که مدیر آن بخش تعیین میکند و برای همه افراد کارایی ندارد چون مستلزم بر عهده گرفتن مسئولیت یا دانش کافی در آن حوزه می باشد.

لذا ضمن پوزش از کاربرانی که تقاضای دسترسی آن ها به بخش های اختصاصی توسط مدیران بخش رد میشود، توصیه میکنیم که پس از فراگیری موضوعات عمومی و تخصصی فراوانی که در روی فروم قرار دارد چنانچه برنامه ویژه ای برای کار در بخش های اختصاصی و کار گروهی دارند آن را مکتوب برای مدیران هر بخش بنویسند و سپس اقدام به درخواست دسترسی بکنند.


با احترام
مشاهده بیشتر
مشاهده کمتر

زنگ تفریح

بستن
X
 
  • فیلتر کردن
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
پست های جدید

  • خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند.

    منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند. مرد به آرامی گفت: «مایل هستیم رییس را ببینیم.»
    ...
    منشی با بی حوصلگی گفت: «ایشان امروز گرفتارند.»

    خانم جواب داد: « ما منتظر خواهیم شد.»

    منشی ساعتها آنها را نادیده گرفت و به این امید بود که بالاخره دلسرد شوند و پی کارشان بروند. اما این طور نشد. منشی که دید زوج روستایی پی کارشان نمی روند سرانجام تصمیم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و رییس نیز بالاجبار پذیرفت. رییس با اوقات تلخی آهی کشید و از دل رضایت نداشت که با آنها ملاقات کند. به علاوه از اینکه اشخاصی با لباس کتان و راه راه وکت وشلواری دست دوز و کهنه وارد دفترش شده، خوشش نمی آمد.

    خانم به او گفت: «ما پسری داشتیم که یک سال در هاروارد درس خواند. وی اینجا راضی بود. اما حدود یک سال پیش در حادثه ای کشته شد. شوهرم و من دوست داریم بنایی به یادبود او در دانشگاه بنا کنیم.»

    رییس با غیظ گفت :« خانم محترم ما نمی توانیم برای هرکسی که به هاروارد می آید و می میرد، بنایی برپا کنیم. اگر این کار را بکنیم، اینجا مثل قبرستان می شود.»

    خانم به سرعت توضیح داد: «آه... نه.... نمی خواهیم مجسمه بسازیم. فکر کردیم بهتر باشد ساختمانی به هاروارد بدهیم.»

    رییس لباس کتان راه راه و کت و شلوار دست دوز و کهنه آن دو را برانداز کرد و گفت: «یک ساختمان! می دانید هزینه ی یک ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان های موجود در هاروارد هفت و نیم میلیون دلار است.»

    خانم یک لحظه سکوت کرد. رییس خشنود بود. شاید حالا می توانست از شرشان خلاص شود. زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت: «آیا هزینه راه اندازی دانشگاه همین قدر است؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نیندازیم؟»

    شوهرش سر تکان داد. رییس سردرگم بود. آقا و خانمِ "لیلاند استنفورد" بلند شدند و راهی کالیفرنیا شدند، یعنی جایی که دانشگاهی ساختند که تا ابد نام آنها را برخود دارد....

    دانشگاه استنفورد از بزرگترین دانشگاههای جهان، یادبود پسری که هاروارد به او اهمیت نداد.(عکس داستان)

    پس:
    تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

    نظر



    • من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید خدا گفت : نه . آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم . بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی . من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد . خدا گفت : نه. روح تو کامل است . بدن تو موقتی است . من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد . خدا گفت : نه . شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید. شکیبائی دادنی نیست بلکه به دست آوردنی است. من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد . خدا گفت : نه . من به تو برکت می دهم. خوشبختی به خودت بستگی دارد .

      من از خدا خواستم تا از درد ها
      آزادم سازد
      خدا گفت : نه
      درد و رنج تو را از این جهان دور کرده و به من نزدیک تر می سازد
      من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد
      خدا گفت : نه
      تو خودت باید رشد کنی ولی من تو را می پیرایم تا میوه دهی
      من از خدا خواستم به من چیزهائی دهد تا از زندگی خوشم بیاید
      خدا گفت : نه
      من به تو زندگی می بخشم تا تو از همۀ آن چیزها لذت ببری
      من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا دیگران را همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم
      خدا گفت:امروز روز تو خواهد بودآن را هدر نده باشد که خداوند تو را برکت دهد
      برای دنیا ممکن است تو فقط یک نفر باشی ولی برای یک نفر، تو ممکن است به اندازۀ دنیا ارزش داشته باشی داوری نکن تا داوری نشوی . آنچه را رخ می دهد درک کن و بدان که برکت خواهی یافت.

      نظر


      • عكس هايي بسيار زيبا از منطقه اي رويايــي در بوليـــوي


        بهشت روی زمین ؛ منطقه شگفت انگیز مسطح از نمک که در آن آسمان و زمین با هم تلاقی پیدا میکنند و یک چشم انداز رویایی خلق میکنند.
        منطقه ای در جنوب بولیوی نزدیک آتشفشان تونوپا جائیکه بزرگترین بیابان نمک را تشکیل میدهد حدود ۱۱،۰۰۰ کیلومتر مربع

        این منطقه از جاذبه های توریستی بولیوی محسوب می شود



















        نظر


        • گزارش تصويري از بـــرج میــــلاد، از آغاز تاكنون
          میلاد 435 متری چهارمین برج مخابراتی دنیاست و قرار گرفتن در این مرتبه حساسیت و توجه به اتمام کار آن را صد چندان می کند. سال1370وقتی بنا شد برجی بلند به عنوان نماد جدید شهر تهران با کاربری های مخابراتی و گردشگری در این شهر احداث شود حدود دو سال برای انتخاب مکان مناسب برای انجام این پروژه از میان 17 مکان مورد نظر توسط تیمی از کارشناسان زمان سپری شد.

          کارشناسان به بررسی گزینه های مختلف پرداختند و نهایتا تپه های گیشا برای این منظور انتخاب شد. کلنگ احداث برج میلاد در سال 76 به زمین خورد و حالا در آغاز نیمه دوم سال 87 در آستانه افتتاح فاز اول پروژه ای قرار داریم که به همت جمع زیادی از کارکنان پر تلاش این پروژه به نمادی از توانمندی مهندسان ایرانی تبدیل شده است.

          جزيياتي جالب از بـــرج 161 هزار تني میــــلاد
          يك گروه كارشناسي*، برخي مقادير*، اوزان و مواد به كار رفته در احداث برج ميلاد را به مقياس*هايي ملموس تبديل كرده است. به گزارش خبرگزاري فارس، ارتفاع كل برج * 435 متر و معادل 5/1 برابر ارتفاع برج ايفل در فرانسه است*. وزن برج ميلاد * 161 هزار تن است و زيربناي آن به اندازه 5/5 زمين فوتبال است. ارتفاع* 315 متري شفت بتني برج نيز برابر با ارتفاع يك ساختمان 105 طبقه است و دكل آنتن برج ميلاد نيز با 120 متر طول*، معادل ارتفاع يك ساختمان 40 طبقه است. وزن كل سازه 161 هزار تن و معادل وزن 3 هزار و 578 تانك است*. لابي برج نيز با زير بناي 15 هزار مترمربع معادل 3 زمين فوتبال و زير بناي 12 هزار متر مربعي رأس سازه نيز برابر با * 5/2 زمين فوتبال است. 230 كيلومتر كابل در احداث برج به كار رفته كه طول آن معادل مسافت تهران ـ شمال است*. 25 كيلومتر نيز متراژ لوله مصرفي در برج ميلاد است كه چيزي مساوي با 5/4 برابر ارتفاع قله دماوند محاسبه شده است. 2 برابر محيط كره زمين نيز مقياس به دست آمده براي 80 هزار كيلومتر مسافت طي شده با آسانسورهاي كارگاهي برج ميلاد است. 9 هزار چراغ و 100 هزار پيچ نيز از ديگر مواد مصرفي در ساخت برج ميلاد است كه با يك ميليون و 300 هزار نفر روز در اين پروژه به كار رفته است. همچنين ميانگين سني مهندسان پروژه برج ميلاد 31 سال عنوان شده است و 40 هزار نفر نيز از ابتداي زمان احداث تا*كنون از اين برج ديدن كرده*اند.





























































































          با افتتاح حساب live نزد بروکر pcm از طریق لینک زیر میتوانید تحلیلهای رایگان را در گروه اختصاصی تلگرام دریافت کنیدو همچنین درصدی از کارمزد معاملات.

          https://pcmgate.co/fa/register?refID=MTE1NDc4Ng==

          پس از افتتاح حساب لطفا اسم و شماره اکانت خود را در پیغام خصوصی و یا از طریق آیدی زیر اعلام نمایید.

          https://t.me/Mostafatrader


          نمونه تحلیل و نتایج را می توانید در تاپیک زیر مشاهده کنید :

          https://www.traderha.com/forum/مباحث...�ی-مصطفی

          کانال تلگرام تحلیلی جفت ارزها :

          https://t.me/signalhha

          نظر


          • حالا چرا اصلا اسمش برج میلاده ............خوب میزاشتن برج بهمن قشنگ تر بود که

            نظر


            • سلام

              واقعا باید به مهندسان ایرانی برای ساخت این برج دست مریزاد گفت . ایرانیها اگر اراده کنند میتونند کارهای بزرگتر هم انجام بدن .
              .::در ترید آرامش حرف اول را می زند::.
              https://telegram.me/Cyclicalwaves
              https://telegram.me/NimaAzaadi




              نظر


              • شاعر بی پول

                یک شب نصرت رحمانی وارد کافه نادری شد و به اخوان ثالث گفت : من همین حالا سی تومن پول احتیاج دارم . اخوان جواب داد : من پولم کجا بود ؟ برو خدا روزی ات را جای دیگری حواله کند. نصرت رحمانی رفت و بعد از مدتی بر گشت و بیست تومان پول و یک خودکار به اخوان داد . اخوان گفت این پول چیه ؟ تو که پول نداشتی . نصرت رحمانی گفت : از دم در ؛ پالتوی تو رو ورداشتم بردم پنجاه تومن فروختم . چون بیش از سی تومن لازم نداشتم ؛ بگیر ؛ این بیست تومن هم بقیه پولت ! ضمنا، این خودکار هم توی پالتوت بود

                نظر


                • نظر



                  • خوابی یا بیدار؟


                    مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا كریمخان را ملاقات كند...
                    سربازان مانع ورودش می شوند!
                    خان زند در حال كشیدن قلیان ناله و فریاد مردی را می شنود

                    ومی پرسد ماجرا چیست؟
                    پس از گزارش سربازان به خان؛

                    وی دستور می دهد كه مرد را به حضورش ببرند...
                    مرد به حضور خان زند می رسد و کریم خان از وی می پرسد:

                    چه شده است چنین ناله و فریاد می كنی؟
                    مرد می گوید دزد،

                    همه اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم !

                    خان می پرسد وقتی اموالت به سرقت میرفت تو كجا بودی؟!
                    مرد می گوید: من خوابیده بودم!
                    خان می گوید: خب چرا خوابیدی كه مالت را ببرند؟
                    مرد در این لحظه آن چنان پاسخی می دهد كه استدلالش

                    در تاریخ ماندگار می شود

                    وسرمشق آزادی خواهان می شود ...
                    مرد می گوید:

                    من خوابیده بودم، چون فكر می كردم تو بیداری...!

                    خان بزرگ زند لحظه ای سكوت می كند
                    وسپس دستور می دهد خسارتش از خزانه جبران كنند
                    ودر آخر می گوید: این مرد راست می گوید ما باید بیدار باشیم..


                    نظر


                    • گفته*اند: بعد از مرگ عبید زاكانی، فرزندانش نقشه گنجی از او یافتند، بی*اندازه خوشحال شدند كه بالاخره پدرمان میراثی برایمان به جای نهاده است.
                      فی*الحال رفتند و طبق نقشه زمین را كندند و جعبه*ای قفل شده را یافتند. هنگامی كه در آن را گشودند، كاغذی تا شده در آن یافتند. آن را باز كرده این شعر را در آن دیدند كه به خط خود عبید نوشته است:

                      خدا داند و من دانم و تو هم دانی
                      كه یك فلوس ندارد عبید زاكانی

                      نظر


                      • آورده اند روزی میان یک ماده شتر و فرزندش گفت وگویی به شرح زیر صورت گرفت:
                        بچه شتر: مادر جون چند تا سوال برام پیش آمده است. آیا می تونم ازت بپرسم؟
                        شتر مادر: حتما عزیزم. چیزی ناراحتت کرده است؟
                        بچه شتر: چرا ما کوهان داریم؟
                        شتر مادر: خوب پسرم. ما حیوانات صحرا هستیم. در کوهان آب و غذا ذخیره می کنیم تا در صحرا که چیزی پیدا نمی شود بتوانیم دوام بیاوریم.
                        بچه شتر: چرا پاهای ما دراز و کف و پای ما گرد است؟
                        شتر مادر: پسرم. قاعدتا برای راه رفتن در صحرا و تندتر راه رفتن داشتن این نوع دست و پا ضروری است.
                        بچه شتر: چرا مژه های بلند و ضخیم داریم؟ بعضی وقت ها مژه ها جلوی دید من را می گیرد.
                        شتر مادر: پسرم این مژه های بلند و ضخیم یک نوع پوشش حفاظتی است که چشم ها ما را در مقابل باد و شن های بیابان محافظت می کنند.
                        بچه شتر: فهمیدم. پس کوهان برای ذخیره کردن آب است برای زمانی که ما در بیابان هستیم. پاهایمان برای راه رفتن در بیابان است و مژه هایمان هم برای محافظت چشمهایمان در برابر باد و شن های بیابان است... .
                        بچه شتر: فقط یک سوال دیگر دارم... ..
                        شتر مادر: بپرس عزیزم.
                        بچه شتر: پس ما در این باغ وحش چه غلطی می کنیم؟

                        نتیجه گیری:
                        مهارت ها، علوم، توانایی ها و تجارب فقط زمانی مثمرثمر است که شما در جایگاه واقعی و درست خود باشید... پس همیشه از خود بپرسید الان شما در کجا قرار دارید؟

                        نظر


                        • درس بیاد موندنی




                          روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که واسش یه درس بیاد موندنی بده . راهب به شاگردش گفت کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و ازش خواست اون آب رو سر بکشه .
                          شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .
                          استاد پرسید : " مزه اش چطور بود ؟ "
                          شاگرد پاسخ داد : " بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش "
                          پیرهندو از شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه . رفتند تا رسیدند کنار دریاچه .
                          استاد از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست اونو بنوشه .
                          شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید .
                          استاد اینبارهم از او مزه آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ داد : " کاملا معمولی بود . "
                          پیرهندو گفت :
                          " رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یه مشت نمکه و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ، میتونه بار اون همه رنج و اندوه رو براحتی تحمل کنه ، بنابراین سعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب

                          نظر


                          • روی میز صبحانهء شما این میوه*ها گذاشته شده*اند، كه یكی را باید انتخاب :كنید

                            ۱. سیب

                            ۲. موز

                            ۳. توت فرنگی

                            ۴. هلو

                            ۵. پرتقال

                            اولین انتخاب شما كدام خواهد بود؟

                            لطفاً خوب فكر كنید و به میز غذا حمله*ور نشوید!

                            این یک امتحان بزرگ است و نتیجۀ آن شما را متحیر خواهد كرد.

                            انتخاب شما چیزهای عجیبی در مورد شما خواهد گفت.

                            باز هم فكر كنید و قبل از انتخاب*كردن به انتهای نامه نروید.

                            پس از انتخاب برای شناخت خودتان نتیجه را در انتهای نامه ببینید...

                            عجله نكنید، خوب فكر كنید!

                            â

                            â

                            â

                            â

                            â

                            با توجه به انتخاب شما...

                            سیب:

                            این یعنی شما شخصی هستید كه دوست دارد اول سیب بخورد.

                            موز:

                            این یعنی شما شخصی هستید كه دوست دارد اول موز بخورد.

                            توت*فرنگی:

                            این یعنی شما شخصی هستید كه دوست دارد اول توت*فرنگی بخورد.

                            هلو:

                            این یعنی شما شخصی هستید كه دوست دارد اول هلو بخورد.

                            پرتقال:

                            این یعنی شما شخصی هستید كه دوست دارد اول پرتقال بخورد.

                            امیدوارم كه باانجام این تست شناخت بهتری از خودت به دست آورده باشی.

                            توجه به نتیجۀ این تست می*تونه تو را به سمت آسودگی و درک و فهم و آرامش و سلامتی و ابدیت و حقوق بشر و پول و انرژی حق مسلم ما و... راهنمایی كنه، پس نسبت بهش بی*تفاوت نباش.

                            همچنین من میدونم كه الان خیلی دلت میخواد كه منو پیدا كنی...☻

                            خب تو دستت به من نمیرسه و نمی*تونی منو پیدا كنی، چون من خودم الآن دارم دنبال اونی میگردم كه اینو واسم فرستاده بود!j

                            روز خوبی داشته باشی.

                            نظر


                            • به این میگن زرافه ... میدونستید

                              نظر


                              • نظر

                                پردازش ...
                                X