همه جیز اینجا پیدا میشه از مطالب جالب و خواندنی تا درد دل

[پاشا]

[naz]

خانم «میندی کرَندِل» ضرر نکرده .جوجه رو آخر پائیز میشمرن
ضرر واقعی رو «گلوریا مَکِنزی» کرده که بعد ها صداش درمیاد .
اگه «گلوریا مَکِنزی» معرفت داشت باید هم اسم اون خانم که بهش احترام گذاشته رو میبرد و
اگه انصاف هم داشت جایزه رو پنجاه پنجاه میکرد .
اوستا کریم جای حق نشسته ، عقل و احساسش هم مثل ما آدما نیست .
به موقع خوش حسابی و بد حسابی همه رو تصفیه میکنه .

زندگی هر روز به هرکس درسی می دهد به خانم کرندل روبرو شدن با ظرفیت شادی ناشی از به دست آوردن پول آسان و به دوش کشیدن بار ترس از کم شدن یا از دست دادن آن پول به خانم مکنزی تجربه کردن زندگی ساده تر و شادی های همراه آن نوع زندگی

[مصطفی]

[Mehrdad]

با اجازه محیط زیست در دریا دکل می کاریم
ماهی ها به جهنم ! کندوها پر از قیر شده اند
زنبورهای کارگر به عسلویه رفته اند ، چه سعادتی !
داریوش به پارس می نازید ، ما به پارس جنوبی !


*************


رخش ، گاری کشی میکند
رستم ، کنار پیاده رو سیگار میفروشد
سهراب ته جوب به خود میپیچد
مردان خیابانی برای تهمینه بوق میزنند
ابولقاسم ، برای شبکه سه سریال جنگی می سازد
وای...................
موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند !!

[P R A V D A]

کوتاه ترین داستان زندگی یک کلمه هست : (( پدرم ))

امروز تا الان 21 روز 12 ساعته که پدرم دیگه در بین ما نیست روحش شاد و یادش گرامی .

[Barcelona]

کوتاه ترین داستان زندگی یک کلمه هست : (( پدرم ))

امروز تا الان 21 روز 12 ساعته که پدرم دیگه در بین ما نیست روحش شاد و یادش گرامی .

درود بی پایان بر شما

روحشون شاد و قرین رحمت واسعه الهی.

[TwiMm]

مثل اینکه اینجا طرفدارهای حسین پناهی زیادند. این دو عبارتش همیشه برام خاص بودند. یکیش رو عکسش رو پیدا نکردم مجبورم بنویسم.


شب در چشمان من است، به سياهی چشمانم نگاه کن...
روز در چشمان من است، به سفيدی چشمانم نگاه کن...
شب و روز در چشمان من است، به چشمانم نگاه کن...
پلک اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت...

[aliloo]

کوتاه ترین داستان زندگی یک کلمه هست : (( پدرم ))

امروز تا الان 21 روز 12 ساعته که پدرم دیگه در بین ما نیست روحش شاد و یادش گرامی .

درود

تسلیت واژه کوچکیست در برابر غم بزرگ شما .

از خداوند صبر برای شما و خانواده محترم خواهانم . امیدوارم که غم آخر زندگیتان باشد.

[AmiR.HJ]

کوتاه ترین داستان زندگی یک کلمه هست : (( پدرم ))

امروز تا الان 21 روز 12 ساعته که پدرم دیگه در بین ما نیست روحش شاد و یادش گرامی .

خدا رحمتشان کند . انشالا که رفتار های شما باعث خوشنودی روح آن مرحول شود

[realfx]

کوتاه ترین داستان زندگی یک کلمه هست : (( پدرم ))

امروز تا الان 21 روز 12 ساعته که پدرم دیگه در بین ما نیست روحش شاد و یادش گرامی .

انا لله و انا الیه راجعون. از خداوند بزرگ و مهربان برای آن مرحوم آمرزش و آسایش ابدی و برای شما صبر مسئلت دارم.

[مصطفی]

خدا رحمتشون کنه . خیلی متاثر شدم .

[sibabi]

سلام و درود
رحمت واسعه الهی شامل حال شما و والدین گرامی.
این مسیر را ما هم در حال گذر هستیم . براستی یاد مرگ زندگی ساز است . خدایا ما را از غفلت دور نگهدار .

---

امام علی (ع): نهج البلاغه

از دست دادن دوستان غربت است. حکمت 65
حقوق دوستان: دوست دوست نیست مگر آن که حقوق برادرش را در سه جایگاه نگهبان باشد:
در روزگار گرفتاری .آن هنگام که حضور ندارد و پس از مرگ . حکمت 134

[shadifx]

ضمنا شعار نه شرقی نه غربی هم می دهم...

[Mohammad-H]

کوتاه ترین داستان زندگی یک کلمه هست : (( پدرم ))

امروز تا الان 21 روز 12 ساعته که پدرم دیگه در بین ما نیست روحش شاد و یادش گرامی .

دوست عزیز، متاسفم، درد شما رو کاملا حس می کنم، امیدوارم خداوند بهتون صبر بده، من با اینکه اول دی دومین سالگرد پدرم بود هنوز نتونستم این دوری رو بپذیرم و جای خالیش رو به شدت حس میکنم، فقط امیدوارم از ما راضی باشند.

یا علی(ع)

[پاشا]

در این خاک زرخیز ایران زمین

نبودند جز مـــردمی پاک دین

ھمه دینشان مردی و داد بود

وز آن کشور آزاد و آباد بود

چو مهر و وفا بود خود کیششان

گنه بود آزار کـــس پیـــششان

ھمه بنـــده ناب یـــــــزدان پاک

ھمه دل پر از مهر این آب و خاک

پدر در پدر آریایی نـــــــژاد

ز پشت فریدون نیکو نهاد

بزرگی به مردی و فرھنـــگ بود

گدایی در این بوم و بر ننگ بود

کجا رفت آن دانش و ھوش ما

چه شد مهر میهن فراموش ما

که انداخت آتش در این بوستان

کز آن سوخت جان و دل دوستان

چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟

خـــرد را فکــندیم این سان زکار!

نبود این چنین کشور و دین ما

کجا رفت آییــــن دیـــرین ما؟

به یزدان که این کشور آباد بود

ھمه جـــای مــردان آزاد بــود

در این کشور آزادگی ارز داشت

کشاورز خود خانه و مرز داشت

گرانمایه بود آنکه بودی دبیر

گرامی بد آنکس که بودی دلیر

نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت

نه بیگانه جایی در این خانه داشت

از آنروز دشمن بما چیره گشت

که ما را روان و خرد تیره گشت

از آنروز این خانه ویـــرانه شد

که نان آورش مرد بیگانه شد

چو ناکس به ده کدخدایی کند

کشاورز باید گــــــــدایی کند

به یزدان که گر ما خرد داشتیم

کجا این سر انجام بد داشتیم؟

بسوزد در آتش گرت جان و تن

به از زندگی کــــــردن و زیستن

اگر مایه ی زندگی بندگی است

دو صد بار مردن به از زندگی است