اطلاعیه

بستن

راهنمای فروم - حتما بخوانید

با سلام

قابل توجه کاربران محترم تالار گفتگو

قبل از ارسال پست یا ایجاد موضوع جدید، تاپیک قوانین و راهنمای فروم را مطالعه نمائید.

کاربران و مخصوصا تازه واردین لطفا دقت باشید که هرگونه پیشنهاد مدیریت سرمایه یا فروش تحلیل و یا برگزاری کلاس و ... که خارج از محیط عمومی فروم باشد را به هیچ عنوان بدون تحقیق و کسب اطلاعات کامل و کافی دنبال نکنید در غیر این صورت مسئولیت و عواقب آن بر عهده خود شخص می باشد.

همچنین لازم به ذکر است مسئولیت ارتباطات خارج از پست های عمومی فروم اعم از پیام خصوصی یا چت یا دیداری یا شنیداری با سایر اعضای فروم کاملا با خود اعضا هست و وارد کردن آن به صورت عمومی در فروم ممنوع است. برای امنیت بیشتر جهت گرفتن پاسخ سوالات خود از انجمنها استفاده نمایید.

دوستان توجه داشته باشند که تمامی بخش های اختصاصی و عمومی فروم کاملا رایگان بوده و به هیچ عنوان نیاز به پرداخت وجه به هیچ کس برای باز شدن دسترسی نیست.

منتها به این دلیل که در این بخش ها معمولا کار تیم ورک و گروهی انجام میشود، مناسب ورود افراد با شرایط خاصی است که مدیر آن بخش تعیین میکند و برای همه افراد کارایی ندارد چون مستلزم بر عهده گرفتن مسئولیت یا دانش کافی در آن حوزه می باشد.

لذا ضمن پوزش از کاربرانی که تقاضای دسترسی آن ها به بخش های اختصاصی توسط مدیران بخش رد میشود، توصیه میکنیم که پس از فراگیری موضوعات عمومی و تخصصی فراوانی که در روی فروم قرار دارد چنانچه برنامه ویژه ای برای کار در بخش های اختصاصی و کار گروهی دارند آن را مکتوب برای مدیران هر بخش بنویسند و سپس اقدام به درخواست دسترسی بکنند.


با احترام
مشاهده بیشتر
مشاهده کمتر

سخنان پندآموز

بستن
X
 
  • فیلتر کردن
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
پست های جدید

  • #16
    مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود:

    پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.
    سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند .
    پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.
    پسر دوم گفت: نه. درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.
    پسر سوم گفت: نه. درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین و باشکوه ترین صحنه ای بود که تابه امروز دیده ام.
    پسر چهارم گفت: نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها،ر از زندگی و زایش!

    مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمیتوانید درباره یک درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید: همه حاصل انچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان برمی آید فقط در انتها نمایان میشود، وقتی همه فصل ها آمده و رفته باشند!

    اگر در ” زمستان” تسلیم شوید، امید شکوفایی ” بهار” ، زیبایی “تابستان” و باروری “پاییز” را از کف داده اید!
    مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند!

    زندگی را فقط با فصلهای دشوارش نبین ؛

    در راههای سخت پایداری کن: لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند!
    WE LOVE YOU , PCM

    باز کردنحساب درPCM از لینگ زیر همراه با پشتیبانی من در تحلیل eurusd , online را با من معامله کنید.

    accuont real
    account demo


    نظر


    • #17
      آموخته ام...که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی!
      آنکس که بینای عیب خویش باشد و چشمان خویش را برای عیب دیگران بکار نیندازد , خردمند ترین مردم است (حضرت امیر(ع))
      گر بر سر نفس خود امیری مردی / گر بر دگری خرده نگیری مردی
      آن دانش که ز لطف خود بر تو داد / گر بر دگری دریغ نکردی مردی
      پی دی اف زیگ زاگ : دانلود
      پی دی اف شبانه : دانلود

      پاور پوینت پترن 123 : دانلود
      پرسش و پاسخ تحلیل ها: تاپیک پرسش و پاسخ آنجمن تحلیلهای یزدی

      نظر


      • #18
        آموخته ام... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد.
        آنکس که بینای عیب خویش باشد و چشمان خویش را برای عیب دیگران بکار نیندازد , خردمند ترین مردم است (حضرت امیر(ع))
        گر بر سر نفس خود امیری مردی / گر بر دگری خرده نگیری مردی
        آن دانش که ز لطف خود بر تو داد / گر بر دگری دریغ نکردی مردی
        پی دی اف زیگ زاگ : دانلود
        پی دی اف شبانه : دانلود

        پاور پوینت پترن 123 : دانلود
        پرسش و پاسخ تحلیل ها: تاپیک پرسش و پاسخ آنجمن تحلیلهای یزدی

        نظر


        • #19

          هر روز از آمدن خود شاد باش، فقط به روز تولد خود بسنده نکن، شب تولد تو همه ی شبهاست و آغاز هر روز، شروع دوباره برای آموختن است. آغازی برای تکاندن غبار از دل و نشاندن غنچه های محبت و عشق. آغاز هر روز نو به تو می گوید: شایسته ی آنی که لبخند بزنی و آغاز هر روز نو تو را به این باور می رساند که می توانی دل دیگری را شاد کنی و تنها راه خوشبختی این است که به دیگران عشق بورزی، اگر عشق نورزی، زندگی به سرعت می گذرد، با آدمها خوب باش، حیرت کن، امید داشته باش، زیرا این تویی که خوبی و زیبایی!!



          همین حالا
          بله...همین حالا
          دوباره به دنیا بیا
          نپرس چگونه و یا چه طور؟
          تنها دوباره به دنیا بیا
          چشمانت را ببند
          و باز کن!...
          این تولدی دیگرست...

          دوستان من تولدتان مبارک
          آنکس که بینای عیب خویش باشد و چشمان خویش را برای عیب دیگران بکار نیندازد , خردمند ترین مردم است (حضرت امیر(ع))
          گر بر سر نفس خود امیری مردی / گر بر دگری خرده نگیری مردی
          آن دانش که ز لطف خود بر تو داد / گر بر دگری دریغ نکردی مردی
          پی دی اف زیگ زاگ : دانلود
          پی دی اف شبانه : دانلود

          پاور پوینت پترن 123 : دانلود
          پرسش و پاسخ تحلیل ها: تاپیک پرسش و پاسخ آنجمن تحلیلهای یزدی

          نظر


          • #20
            اثرات گفتن بسم الله

            شاید در ذهن بعضی از افراد این سوال پیش بیاید که آیا شفا طلبیدن از قرآن و دعا جائز است و می توان برای دردها به آن تمسک جست؟
            خداوند تعالی در قرآن می فرمایند: ما آنچه از قرآن فرستادیم شفا و رحمت الهی برای مومنین است (اسراء آیه ۸۲)
            با توجه به آیات و روایات ذکر شده شفا جستن از آیاتی و دعاهایی که از اهل بیت (ع) وارد شده هیچ اشکالی ندارد ولی باید زمینه را که توجه به لقمه حلال، پاک ساختن باطن و ذکر و فکر از وسوسه های شیطانی است برای تاثیرگذاری این دعاها آماده کرد.
            تاثیر گفتن بسم الله
            عبدالله بن یحیی که از دوستان امیرمومنان علی (ع) بود به خدمتش آمد و بدون گفتن بسم الله بر تختی که در آنجا بود نشست، ناگهان بدن وی منحرف شد و بر زمین افتاد و سرش شکست علی (ع) دست بر سر او کشید و زخم او التیام یافت بعد فرمود: آیا نمی دانی که پیامبر (ص) از سوی خدا برای من حدیثی نقل کرد که هر کار بدون نام خدا شروع شود بی سرانجام می ماند.
            گفتم: پدر و مادرم به فدایت باد می دانم و بعد از این ترک نمی کنم امام علی (ع) فرمود: در این حال بهره مند و سعادتمند خواهی شد.
            امام صادق (ع) می فرمایند: بسیاری اتفاق می افتد که بعضی از شیعیان ما بسم الله را در آغاز کارشان ترک می گویند و خداوند آنها را با ناراحتی مواجه می سازد تا بیدار شوند و ضمنا این خطا از نامه ی اعمالشان شسته شود.
            فضایل و خواص سوره مبارکه فاتحة الکتاب
            این سوره مبارکه به جهت رفعت و شرافتش تقریباً بیست و اندی اسم دارد ما تنها به چند نام مشهور آن اکتفا می کنیم.
            یکی از آنها به نام حمد است که به مناسبت حمد و ستایشی است که در این سوره از پروردگار یکتا خداوند تبارک و تعالی به عمل آمده است.
            امام صادق (ع) می فرمایند: سوره حمد سوره ای است که اول آن ستایش و میانه آن اخلاص و آخر آن نیایش می باشد.
            نام دیگر این سوره فاتحه است چون قرآن و نماز با آن شروع می گردد. دیگر نام این سوره جامع و ام الکتاب و ام القرآن است چون معظم بلکه کل معانی قرآن را شامل است و عرب هر جامعی را ام می نامند و همچنین به چیزی که تقدم بر دیگران داشته ام اطلاق می کند و این سوره شریفه بر سایر سوره های قرآن تقدم دارد.
            از دیگر نامهای شریف این سوره شفا است زیرا پیامبر (ص) درباره این سوره می فرمایند: ام الکتاب شفاء من کل داء. سوره حمد شفای هر درد و بیماری است.
            از امام صادق (ع) نقل شده است که هر کسی در صبح قبل از آنکه حرف بزند هفت بار سوره مبارکه حمد را بخواند هر ناخوشی و مرضی که دارد برطرف گردد و هرگاه در آن روز ناخوشی و مرضی زایل نگردد در روز دیگر بعد از نماز صبح و قبل از حرف زدن هفتاد مرتبه این سوره را با اعتقاد کامل بخواند من ضامن شفا او خواهم بود.
            پیامبر (ص) می فرمایند: هر کس سوره حمد را بخواند چنان است که دو سوم قرآن را خوانده و ثواب آن کسی که بر همه مومنان تصدق کرده باشد به او داده می شود و نیز ایشان می فرمایند: هر کس به صدای قاری این سوره گوش دهد به اندازه یک سوم ثواب آن به وی داده می شود.
            در خواص این سوره از پیامبر (ص) نقل است که هنگام خواب بر پهلو بخوابید و سوره های حمد و توحید را بخوانید از همه بلایا ایمن خواهید بود و هر کس در حین ورود به منزل خود سوره های حمد و اخلاص را بخواند خداوند فقر و تنگدستی را از او برطرف و خیر و رکت بسیار به وی عطا می کند.
            در روایتی امام صادق (ع) می فرمایند: هرگاه که هفتاد مرتبه سوره حمد را بر یک دردی خواندم آن درد تسکین یافت.
            از امام محمد باقر (ع) نقل است اگر سوره حمد را بر میتی هفتاد مرتبه خوانده شود و آن میت زنده شود جای تعجب ندارد.
            از پیامبر (ص) نقل است جهت کم شدن تب، این سوره را چهل بار ظرف آبی بخوانید و بر روی آدم تب دار فشار دهید و در جای دیگر امده است هر کس بعد از عطسه سوره حمد را بخواند آنگاه به کف دست خود بدمد و به صورت خود بمالد از سردرد و چشم درد و آمدن خون بینی در امان خواهد بود.
            نقل است شیطان در مدت عمر خود چهار ناله جانکاه کرد: وقتی که طناب لعنت بر گردنش افتاد و زمانی که از بهشت رانده شد و وقتی که رسول اکرم (ص) به رسالت مبعوث شد و هنگامی که سوره حمد نازل شد.
            با افتتاح حساب live نزد بروکر pcm از طریق لینک زیر میتوانید تحلیلهای رایگان را در گروه اختصاصی تلگرام دریافت کنیدو همچنین درصدی از کارمزد معاملات.

            https://pcmgate.co/fa/register?refID=MTE1NDc4Ng==

            پس از افتتاح حساب لطفا اسم و شماره اکانت خود را در پیغام خصوصی و یا از طریق آیدی زیر اعلام نمایید.

            https://t.me/Mostafatrader


            نمونه تحلیل و نتایج را می توانید در تاپیک زیر مشاهده کنید :

            https://www.traderha.com/forum/مباحث...�ی-مصطفی

            کانال تلگرام تحلیلی جفت ارزها :

            https://t.me/signalhha

            نظر


            • #21
              خیلی راحت می تونی به کسی بگی " دوست دارم "، اما نمی تونی به این راحتی بهش بگی " بهت اعتماد دارم "!!!
              مراقب باش میوه دوستی درخت وجودت، ضربه تبر به ساقه تنت نشه.


              نظر


              • #22
                هر وقت در خیانت و فریب دادن کسى موفق شدى،
                به این فکرنکن که اون چقدر احمق بوده،
                به این فکرکن که اون چقدر به تواعتماد داشته ... !

                نظر


                • #23
                  دلتنگ كه ميشوي ديگر انتظار معنا ندارد
                  يك نگاه كمي نامهربان
                  يك واژه ي كمي دور از انتظار
                  يك لحظه فاصله
                  ميشكند بغضت را !!!

                  نظر


                  • #24
                    بـزرگ که میشــــوی....
                    غُصـه هایت زودتـر از خـودت،قـَد می کِشــند،
                    دَرد هـایت نــیز!

                    غــافل از آنکه لبخــندهـایت را،
                    در آلبــوم کـودکــی ات جــا گــُذاشتــی.....


                    نظر


                    • #25
                      چه تـــلـــخ است
                      با بــــغـــض بنویسی
                      با خــنـــــده بخوانند


                      نظر


                      • #26
                        به یاد داشته باش که ستمکاری و دروغ، زندگانی مادرت را تباه کرد. ستم و دروغگویی، کودکی ما را تا بدان حد ضایع کرده است که نمی توان هنگام یادآوری آن از ترس و تهوع خودداری کرد. به یاد بیاور که پدر سر میز شام داد و بی داد راه می انداخت که چرا سوپ زیاد شور شده است یا وقتی که مادرمان را احمق خطاب می کرد، چه احساس ترس و تنفری به ما دست می داد...
                        ستمگری از هر جنایتی نفرت انگیزتر است...

                        -از نامه چخوف به برادرش الکساندر


                        نظر


                        • #27
                          شاید فردا دیر باشد

                          روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسی هایشان را بر روی دو ورق کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قرار دهند .

                          سپس از آنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که میتوانند در مورد هرکدام از همکلاسی هایشان بگویند ، فکر کنند و در آن خط های خالی بنویسند .

                          بقیه وقت کلاس با انجام این تکلیف درسی گذشت و هرکدام از دانش آموزان پس از اتمام ،برگه های خود را به معلم تحویل داده ، کلاس را ترک کردند .

                          روز شنبه ، معلم نام هر کدام از دانش آموزان را در برگه ای جداگانه نوشت ، وسپس تمام نظرات بچه های دیگر در مورد هر دانش آموز را در زیر اسم آنها نوشت .

                          روز دوشنبه ، معلم برگه مربوط به هر دانش آموز را تحویل داد .

                          شادی خاصی کلاس را فرا گرفت .

                          معلم این زمزمه ها را از کلاس شنید " واقعا ؟ "

                          "من هرگز نمی دانستم که دیگران به وجود من اهمیت می دهند! "

                          "من نمی دانستم که دیگران اینقدر مرا دوست دارند . "

                          دیگر صحبتی ار آن برگه ها نشد .

                          معلم نیز ندانست که آیا آنها بعد از کلاس با والدینشان در مورد موضوع کلاس به بحث وصحبت پرداختند یا نه ، به هر حال برایش مهم نبود .

                          آن تکلیف هدف معلم را بر آورده کرده بود .دانش آموزان از خود و تک تک همکلاسی هایشان راضی بودند با گذشت سالها بچه های کلاس از یکدیگر دورافتادند . چند سال
                          بعد ، یکی از دانش آموزان درجنگ ویتنام کشته شد . و معلمش در مراسم خاکسپاری او شرکت کرد .

                          او تابحال ، یک سرباز ارتشی را در تابوت ندیده بود ... پسر کشته شده ، جوان خوش قیافه وبرازنده ای به نظر می رسید .

                          کلیسا مملو از دوستان سرباز بود . دوستانش با عبور از کنار تابوت وی ، مراسم وداع را بجا آوردند . معلم آخرین نفر در این مراسم تودیع بود .

                          به محض اینکه معلم در کنار تابوت قرار گرفت، یکی از سربازانی که مسئول حمل تابوت بود ، به سوی او آمد و پرسید : " آیا شما معلم ریاضی مارک نبودید؟ "

                          معلم با تکان دادن سر پاسخ داد : " چرا"

                          سرباز ادامه داد : " مارک همیشه درصحبتهایش از شما یاد می کرد . "پس از مراسم تدفین ، اکثر همکلاسی هایش برای صرف ناهار گرد هم آمدند . پدر و مادر مارک نیز
                          که در آنجا بودند ، آشکارا معلوم بود که منتظر ملاقات با معلم مارک هستند .

                          پدر مارک در حالیکه کیف پولش را از جیبش بیرون می کشید ، به معلم گفت :"ما می خواهیم چیزی را به شما نشان دهیم که فکر می کنیم برایتان آشنا باشد . "او با دقت دو برگه کاغذ
                          فرسوده دفتریادداشت که از ظاهرشان پیدا بود بارها وبارها تا خورده و با نواری به هم بسته شده بودند را از کیفش در آورد .

                          خانم معلم با یک نگاه آنها را شناخت . آن کاغذها ، همانی بودند که تمام خوبی های مارک از دیدگاه دوستانش درونشان نوشته شده بود .

                          مادر مارک گفت : " از شما به خاطر کاری که انجام دادید متشکریم . همانطور که می بینید مارک آن را همانند گنجی نگه داشته است . "

                          همکلاسی های سابق مارک دور هم جمع شدند .چارلی با کمرویی لبخند زد و گفت : " من هنوز لیست خودم را دارم . اون رو در کشوی بالای میزم گذاشتم . "

                          همسر چاک گفت : " چاک از من خواست که آن را در آلبوم عروسیمان بگذارم . "

                          مارلین گفت : " من هم برای خودم را دارم .توی دفتر خاطراتم گذاشته ام . "
                          سپس ویکی ، کیفش را از ساک بیرون کشید ولیست فرسوده اش را به بچه ها نشان داد و گفت :" این همیشه با منه . . . . " . " من فکر نمی کنم که کسی لیستش را نگه
                          نداشته باشد . "

                          معلم با شنیدن حرف های شاگردانش دیگر طاقت نیاورده ، گریه اش گرفت . او برای مارک و برای همه دوستانش که دیگر او را نمی دیدند ، گریه می کرد .

                          نظر


                          • #28
                            چگونه "نه" بگوییم؟


                            ما از بزرگترهایمان روزانه 400 بار کلمه نه را می شنویم اما هرچه خودمان به بزرگسالی نزدیک می شویم ادا کردن آن حتی برای یک بار هم مشکل به نظر می رسد.

                            در زیر راهکارهایی برای نه گفتن به شما پیشنهاد شده است:

                            زمان را بخرید:
                            کاملا واضح است که مردم شنیدن بله را بیشتر دوست دارند. حتی گفتن بله آسان تر هم است. اما سرانجام، اگر بله گفتن به افراد، منجر به عقب نشینی درمقابل آنها باشد باعث استرس می شود. به جای جواب دادن به صورت مستقیم، بگویید "من می تونم فردا به شما جواب بدم؟" برای خودتان مهلت بگیرید تا بتوانید آن طور که دوست دارید تصمیم بگیرید.


                            به تصورات منفی فکر کنید:
                            وقتی عصبانی هستیم، خشم ما نه گفتن ما را آشکار می کند. بنابراین از خودتان بپرسید، اگر بگویم نه، بدترین کاری که این شخص با من می کند چیست؟ و اگر اتفاق افتد، من چگونه با آن مواجه می شوم؟ این پرسشها به شما کمک می کند تا ترس را از واقعیت تشخیص دهید و متوجه شوید که نتیجه به همان بدی ای است که شما بله بگویید.


                            آن را به خود شخص بگویید:
                            افراد معمولا دوست دارند تا جایی که ممکن است نه گفتن را از طریق ایمیل زدن یا از پشت تلفن به اشخاص بگویند. اما با نه گفتن به صورت رودرو، پیامی را به شخص مقابل منتقل می کنید و همچنین به آسانی می توانید علاوه بر نه گفتن چیزهای دیگری را هم بازگو کنید.

                            ساده بگیرید:
                            وقتی یکی از دوستانتان از شما می خواهد بیرون بروید، به او بگویید " من قبلا برنامه ریزی کرده بودم، متشکرم"، اگر کسی از شما می خواهد تا برای کاری داوطلب شوید بگویید "متاسفم، من باید به درسهایم یا به خانواده ام رسیدگی کنم" و تا همین اندازه او را درجریان قرار دهید. اگر شخص مقابل را از جزئیات باخبر کنید، باعث عیبجویی و طولانی شدن واکنش طرف مقابل می شود.

                            محدودیت هایتان را بدانید:
                            اگر می خواهید درخواست فردی را به دلایل شخصی رد کنید این گونه عمل کنید. برای مثال، بگویید "من یک رویه ای را پیش گرفتم که هرگز به دوستانم پول قرض ندهم" یا " هرگز به تقاضاهای تلفنی ام جواب نمی دهم". این جملات به آنها نشان می دهد که نه گفتن شما یک پیام موقتی نیست بلکه تداوم دارد.

                            مکالمه تان را مثبت تمام کنید:
                            مکالمه تان را با یک پیشنهاد به صورت مثبت تمام کنید. اگر پروژه کاری است و شما نمی توانید مسئولیت آن را به عهده بگیرید، یک راه حل پیشنهاد کنید. از این طریق، همکارتان، متوجه می شود که شما نمی توانید آن کار را انجام دهید.
                            شادی سراسر وجودتان
                            WE LOVE YOU , PCM

                            باز کردنحساب درPCM از لینگ زیر همراه با پشتیبانی من در تحلیل eurusd , online را با من معامله کنید.

                            accuont real
                            account demo


                            نظر


                            • #29
                              راز آدمهای موفق

                              ادمهای موفق هیچ وقت موفقیت دیگران را پای موفقیت خودش نمی نویسه و همیشه موفقیت را بین گروه تقسیم میکنه , آدمهای موفق از رقابت نمی ترسند و از اینکه یکی دیگه جاشونو بگیره هیچ واهمه ای ندارند چون به کیفیت کار خودشون ایمان دارند , آدمهای موفق همیشه در زندگی در جستجواند که به دیگران خدمت کنند اصول همکاری را رعایت میکنند و سعی میکنند رضایت همکاران و دیگران را بدست بیارند , آدمهای موفق به وضع ظاهری خود اهمیت میدهند ,آدمهای موفق بهای پیشرفت را میدونند و حاضرند بهای آنرا بپردازند
                              آنکس که بینای عیب خویش باشد و چشمان خویش را برای عیب دیگران بکار نیندازد , خردمند ترین مردم است (حضرت امیر(ع))
                              گر بر سر نفس خود امیری مردی / گر بر دگری خرده نگیری مردی
                              آن دانش که ز لطف خود بر تو داد / گر بر دگری دریغ نکردی مردی
                              پی دی اف زیگ زاگ : دانلود
                              پی دی اف شبانه : دانلود

                              پاور پوینت پترن 123 : دانلود
                              پرسش و پاسخ تحلیل ها: تاپیک پرسش و پاسخ آنجمن تحلیلهای یزدی

                              نظر


                              • #30
                                اومد پيشم حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه فرق ميکنه

                                گفت : آقا يه سوال دارم که خيلي جوابش برام مهمه

                                گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکتون کنم

                                گفت: من رفتني ام!

                                گفتم: يعني چي؟

                                گفت: دارم ميميرم

                                گفتم: دکتر ديگه اي رفتی، خارج از کشور؟

                                گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاري نميشه کرد.

                                گفتم: خدا کريمه، انشاله که بهت سلامتي ميده

                                با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بميرم یعنی خدا کريم نيست؟

                                فهميدم آدم فهميده ايه و نميشه گل ماليد سرش

                                گفتم: راست ميگي، حالا سوالت چيه؟


                                گفت: من از وقتي فهميدم دارم ميميرم خيلي ناراحت شدم از خونه بيرون نميومدم

                                کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن

                                تا اينکه يه روز به خودم گفتم تا کي منتظر مرگ باشم

                                خلاصه يه روز صبح از خونه زدم بيرون مثل همه شروع به کار کردم

                                اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار اين حال منو کسي نداشت

                                خيلي مهربون شدم، ديگه رفتاراي غلط مردم خيلي اذيتم نميکرد

                                با خودم ميگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن

                                آخه من رفتني ام و اونا انگار موندنی

                                سرتونو درد نيارم من کار ميکردم اما حرص نداشتم

                                بين مردم بودم اما بهشون ظلم نميکردم و دوستشون داشتم

                                ماشين عروس که ميديم از ته دل شاد ميشدم و دعا ميکردم

                                گدا که ميديدم از ته دل غصه ميخوردم و بدون اينکه حساب کتاب کنم کمک ميکردم

                                مثل پير مردا برای همه جوونا آرزوي خوشبختي ميکردم

                                الغرض اينکه اين ماجرا منو آدم خوبي کرد و مهربون شدم

                                حالا سوالم اينه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آيا خدا اين خوب شدن منو قبول ميکنه؟


                                گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم ميرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزيزه

                                آرام آرام خدا حافظي کرد و تشکر، وقتی داشت ميرفت گفتم: راستي نگفتي چقدر وقت داري؟


                                گفت: معلوم نيست بين يک روز تا چند هزار روز!!!


                                يه چرتکه انداختم ديدم منم تقريبا همين قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بيماريت چيه؟

                                گفت: بيمار نيستم!

                                گفتم: پس چي؟

                                گفت: فهميدم مردنيم، رفتم دکتر گفتم: ميتونيد کاري کنيد که نميرم گفتن:نه گفتم: خارج چي؟ و باز گفتند : نه! خلاصه

                                مارفتني هستيم وقتش فرقي داره مگه؟

                                نظر

                                پردازش ...
                                X