سید احمد میرمطهری، دبیرکل پیشین بورس در کافه خبر حضور پیدا کرد و در رابطه با چگونگی سرمایه گذاری در بورس و وضعیت کنونی بازار توضیح داد.
درست در شرایطی که بسیاری از شاخص های اقتصادی حال و روز چندان مناسبی نداشتند، شاخص بورس رفتاری متضاد در پیش گرفت و با ثبت رکوردهای پی در پی خبرسازی کرد. فستیوال رکرود زنی های شاخص بورس وقتی تکمیل شد که بازدهی بورس از ابتدای سال جاری به مرز ۴۵ درصد رسید و شاخص کل برای اولین بار در طول تاریخ موفق به عبور از سطح ۵۵ هزار واحد شد. رشد کنونی بازار هر چند با خوش.بینی.های ایجاد شده نسبت به بهبود چشم انداز اقتصادی در دولت جدید قابل توجیه است اما سرعت این رشد و شتاب ورود نقدینگی سرگردان به بازار نگرانی.هایی را در زمینه امکان پایداری این وضعیت ایجاد کرده است. در همین رابطه از سید احمد میر مطهری، دبیر کل پیشین بورس دعوت کردیم تا در کافه خبر حضور پیدا کند و درباره رکورد زنی های بورس توضیح دهد. میرمطهری اعتقاد دارد هر زمان که شاخص به طور مرتب رشد کرد یا اینکه هر وقت شاخص به طور مرتب پایین آمد، مدیران بورس باید نگران باشند؛ چرا که باید بدانند اطلاعات کافی در دسترس نیست. آنچه در ادامه می آید متن کامل گفت و گو با سید احمد میر مطهری، دبیرکل پیشین بورس در کافه خبر است:
این روزها که بورس رکورد های قابل توجهی را ثبت می کند سوال بسیاری از شهروندان به نحوه سرمایه گذاری در بورس ارتباط پیدا می کند و به نوعی برای بسیاری « نحوه سرمایه گذاری » موضوع اصلی است. دیدگاه شما در این رابطه چیست؟
اصل کلی موضوع سرمایه گذاری در بورس این است که ما وجه نقد هایی را به عنوان فرد یا افراد حقیقی بیاوریم که مورد نیاز فوری مان در زندگی شخصی نیست. یعنی آن بخش از پس انداز مان هست که می توانیم فعلا برای یک آینده طولانی از آن صرف نظر کنیم. این یک اصل اولیه است.
دوم اینکه اگر وارد این بازار شدیم حتما با مطالعه وارد شویم و به فرض اینکه روی سهامی خاص رغبتی وجود دارد وارد بازار نشویم. از این طریق وارد شویم که برویم و مطالعه کنیم. حداقل ۴۸ ساعت پیش از خرید مان برویم بررسی کنیم که روند کاهشی و افزایشی قیمت سهم چه قدر است. از همه مهم تر اینکه چند بار در سال روی این سهم معامله صورت می گیرد. به طور مثال دویست روز در سال یا اینکه ده دفعه در کل یک سال روی سهم مورد نظر مان معامله شده است. مهم ترین عامل برای سرمایه گذای در بازار سهام قابلیت نقدشوندگی آن سهمی است که ما داریم آن را معامله می کنیم و می خریم. از این مطلب که بگذریم به این می رسیم که در چه زمینه ای بیاییم و این کار را انجام دهیم. اینکه شرکت ها را باید به طور مثال در ذهن مان با اوضاع و احوال فعلی اقتصاد طبقه بندی کنیم. شرکت هایی هستند که خیلی « ارز بر » هستند اما امکان صادرات ندارند و امکان اینکه تغییرات قیمتی در داخل کشور دهند را ندارند. طبیعی است افزایش قیمت ارز، روی تولید و قیمت تمام شده اثر می گذارد. این ها ریسک پذیری شان زیاد است. یک دسته شرکت هایی هستند که به قاعده، قابلیت اینکه « ارز آوری » داشته باشند دارند. به طور مثال پتروشیمی ها یا برخی از شرکت ها مانند شرکت های فولاد و مس که محصولات شان را با قیمت های خارج شاخص بندی می کنند در این دسته جای می گیرند. اینها هم یک دسته از شرکت هایی هستند که قابلیت سرمایه گذاری در آنها هست اما به شرط اینکه بررسی کنیم در مقابل موضوع تحریم که مساله امروز اقتصاد ایران است مقاوم هستند یا خیر. باید دید این شرکت ها چه قدر قادر هستند به عبارتی که امروز مرسوم است تحریم ها را دور بزنند. یا اینکه معاملاتی انجام دهند و همچنین چگونه پول ها بر می گردد. یک دسته از شرکت هایی هستند که قابلیت « ارز آوری » دارند ولی خودشان را ضمنا با شاخص ارز تطبیق می دهند. اینها هم بیشتر شرکت هایی مانند مخابرات و بانک ها هستند. این ها هم زمینه هایی برای تغییرات قیمت شان وجود دارد. اما همه اینها یک بار می توانند با تغییرات قیمت ارز خودشان را تطبیق بدهند و قیمت ها ی شان را اصلاح کنند. بعد از این دیگر نمی شود دایما این کار را انجام دهند. بر این اساس ما این طبقه بندی را در ذهن مان داشته باشیم؛ برای اینکه پس اندازی که الان کنار گذاشته ایم وارد میدان کنیم باید یک ذهنیتی از بازار داشته باشیم. قابلیت تبدیل آن سهام را به اینکه نقد شود بررسی کرده باشیم. مثلا سهمی نباشد که نماد آن شش ماه بسته است بعد ما برویم آن را بخریم به این امید که مثلا امکان دارد در آینده یک وضعیتی پیدا کند. بنابراین با این دیدگاه کلی می توانیم وارد میدان سرمایه گذاری شویم.
اگر غیر حرفه ای باشیم چطور؟
اگر خیلی غیر حرفه ای هستیم حداقل به آن شاخص ۵۰ شرکت فعال برتر نگاه کنیم و از آن فهرست مواردی را بیرون بیاوریم، به آن نگاه کنیم. روی آنها کار کنیم و سپس با کارگزار مان در جریان بگذاریم و ببینیم که نظر حرفه ای او از لحاظ بازار چیست و چه کاری می توانیم انجام دهیم. با این مقدمات و امکانات اولیه وارد بازار شویم بعد ببینیم چگونه باید سرمایه گذاری کنیم.
شرایط امروز بورس چگونه است؟ اینکه به نظر شما در حال حاضر بورس در چه فضایی قرار دارد و عملکرد آن چگونه است؟
نخست اینکه تعداد شرکت های پذیرفته شده در بورس افزایش پیدا نکرده است. این خودش یک اشکال است. یعنی ایکاش تعداد این شرکت ها بیشتر می شد. دوم اینکه ما شرکت های بزرگ را مثل شرکت هایی که مشمول اصل ۴۴ هستند را وارد بازار کردیم که تغییرات قیمت سهام شان اثر خیلی تعیین کننده روی شاخص دارد. در حالیکه فرض اولیه ما این است که شرکت های کوچک را وارد بازار کنیم و در میان شرکت های پذیرفته شده قرار گیرند، در این بازار رشد کنند و بعد سهام اینها بیاید مورد معامله و مبادله قرار گیرد. بنابراین اشکالی که در حال حاضر در بورس می بینم این است که شرایط پذیرش نتوانسته شرکت های کوچک را جلب کند. دوم اینکه ما آن مواردی که مربوط به انگیزه های شرکت ها هست که در این بازار بیایند تقریبا ایجاد نکردیم.
یک وقتی معافیت مالیاتی بود که نیست. زمانی برخورداری از تسهیلات سیستم بانکی بود که به طور مثال با یک فرصتی بتوانند بهتر آنها را بگیرند که آن هم در حال حاضر وجود ندارد. یا اینکه فرض کنید به طور مثال کالا های شان با یک اولویت هایی از گمرک ترخیص شود که آن هم نیست. سهام شرکت ها مثلا مورد قبول سیستم بانکی قرار گیرد که وثیقه شود برای کارهایشان که این هم در حال حاضر وجود ندارد. از طرف دیگر به شرکت ها می گوییم هیچی در اختیارتان قرار نمی گذاریم اما شما بیایید. حسابرس معتمد می گذاریم تا حساب و کتاب شما را به دقت بررسی کند، بودجه شما را نگاه کند، مجامع تان باید به این شکل باشد، نحوه تقسیم سودتان باید به این نحو باشد. حالا کاری ندارند که می شود یا خیر اما در مجموع اینها هست. باید این همه شرط و شروط پذیرفته شود تا ما شما را در اینجا بپذیریم. تازه وقتی هم قرار باشد که افزایش سرمایه دهد روش افزایش سرمایه دادن به نحوی است که به سود شرکت نمی شود بلکه به نفع سهامدار است. یعنی به طور مثال می گوییم شرکت می تواند صد در صد سرمایه را افزایش دهد. بعد می گوییم چه کسانی بهره می برند؟ می گوییم حق تقدم برای سهامداران فعلی است که به قیمت اسمی بیاییند بخرند. آنها هم می آیند و می خرند. چه چیزی عاید شرکت شده است؟ در حالیکه ما آن اوایل نظرمان بر این بود که این حق تقدم ها به صورت صرف سهام در بازار بیاید معامله شود، با قیمت های بالاتر که احتمالا معامله شد این وجوه به طرف شرکت برود.
عملا شما به سهامدار یک چیزی می دهید اما باز دست شرکت خالی است. حالا شرکت دست خالی در این شرایط امروزی اقتصاد ایران که از یک طرف باید با چینی ها رقابت کند که رقابت غیر منصفانه ای است. از آن سو بهره وری ها پایین است. همچنین مشکلات تامین مواد اولیه وجود دارد. این ها یک مطالبی است که در کل نگاه کنیم ظاهرا با همدیگر نمی خواند. حالا در این بازار با این حال و خوشبختانه عده ای هستند که سعی دارند این بازار را زنده نگه دارند و معاملاتی در آن انجام می دهند. حق همه این ها هست که از شرایط شرکت ها و خرید و فروش سهام و مبادلاتی که در آنجا صورت می گیرد کاملا مطلع باشند و با این اطلاعاتی که به آنها داده می شود بتوانند آگاهانه و به دور از هرگونه توهمی خرید های خودشان را انجام دهند.
راهکارهای شما برای جلوگیری از بسته ماندن طولانی نمادها، شفاف شدن بیشتر شرکتها و جلوگیری از اعمال سلیقه شخصی ناظران و مسئولان سازمان بورس به جای التزام عملی آنها به قانون بازار سرمایه چیست؟
راجع به موضوع بستن نماد ها یک توضیحی هست و آن اینکه فلسفه اش به اینجا بر می گردد که شرکتی اطلاعات خودش را به طور دقیق در اختیار بازار قرار نمی دهد و از دادن گزارش میان دوره ای خودداری می کند؛ از دادن گزارش بودجه اش خودداری می کند. اصلا هیچ اطلاعی به بازار نمی دهد که چه دستاوردهایی ناشی از فعالیت هایش هست. چه چیز هایی را از دست داده و در کجای آن شاخه تولید و اقتصاد قرار گرفته است. در این حالت ناظر می تواند که این نماد را ببندد ولی نه برای چند ماه بلکه در این حد که بلافاصله مدیران را دعوت کند و یک سیاست ارشادی در پیش بگیرد. با اینها بنشیند صحبت کند. مشکلات مردم، سهامداران و سازمان را برای آنها تشریح کند. از طرف دیگر اگر اینها قبول نکردند دست سازمان بورس از این جهت باز است که از حسابرس معتمد بورس بخواهد که آخرین گزارش وضعیت آنها را به بورس منعکس کند. اگر حسابرس آن کار را نکرد به کمیته انظباطی حسابرسان معتمد معرفی اش کند. بعد از اینکه آخرین گزارش ها را گرفت خودش اقدام به انتشار آن گزارش کند. بعد از اینکه اقدام به انتشار گزارش کرد نماد را باز کند. پس بنابراین بستن نماد باید یک کاری در جهت حفظ حقوق سهامداران جزء باشد. نه اینکه حقوق مدیران شرکت که با ندادن اطلاعات عملا خودشان را از این ورطه کنار می کشند حفظ شود.
اساسا چرا این کار را می کنند؟
برای اینکه بورس جای دیگری ابزاری در اختیار ندارد که اینها را وادار کند. در دوره ای که من مسئول بودم مساله ده درصد معافیت مالیاتی مطرح بود. همانجا ما سراغ شرکت می آمدیم و از آن می خواستیم اطلاعات بدهد. اگر آن شرکت اطلاعات نمی داد می دانست که در پایان دوره نمی تواند از معافیت مالیاتی استفاده کند. صدایش می کردیم و با مدیران شرکت و سهامداران اصلی صحبت می کردیم. به هر حال نظارت ها در بورس فقط به این نیست که یک جایگاه ویژه ای داشته باشیم و یک رفت و آمد خاص و مدیرانه ای باشد. یک جایی هست که دقیقه به دقیقه چنین ارتباطی میان مدیران شرکت ها، سازمان بورس به عنوان ناظر و مردم به عنوان ضلع دیگر این مثلث دایما باید برقرار باشد.
اتفاقی که الان می افتد طولانی شدن دوره بستن نماد ها است که اصلا با فلسفه بورس در تضاد کامل است. برای اینکه بورس جایی است که باید قابلیت نقدینگی به سهام بدهد. اگر قرار باشد شما سهمی را بخرید و بعد شش ماه روی آن بنشیند و بعد هم نتوانید آن را بفروشید دیگر چه نیازی به سازمان بورس، خرید و فروش سهام است؟ بعد هم بالاخره سازمان بورس به عنوان یک ناظر دستش باز است که به بازرس قانونی شرکت گزارش و اطلاع دهد. از بازرس قانونی شرکت اطلاعات بخواهد. این طور نیست که دستش کاملا بسته باشد و چون شرکت اطلاعات نمی دهد نماد بسته شود و بنشیند تا وقتی شرکت اطلاعات را بدهد. در آن سال هایی که من مسئول بودم این کار را می کردم و از بازار اول به بازار دومی که بود شرکت را می فرستادیم. از بازار دوم به بازار فرا بورس می فرستادیم یا اصلا به کل خارج می شد. اینها امکاناتی هست که باید استفاده کرد اما در حال حاضر یک نقطه ضعف برای بورس ما همین بسته شدن نماد ها برای مدت زمان طولانی است.
چرا شاخص بر خلاف ند سال قبل اینقدر زیاد روزانه رشد کرد؟ آیا این طرز محاسبه شاخص صحیح است؟ اصلا واقعا این رشد شاخص غیر واقعی نیست؟
شاخص در یک ماه گذشته تقریبا نزدیک به بالای ۱۲ هزار واحد تغییر پیدا کرده است. همزمانی این تغییر با چند تحول سیاسی - اقتصادی همراه بوده است. سیاسی آن به هر حال انتخاب رییس جمهوری جدید است. استدلالی که برخی با اشاره به این تحول دارند و می گویند انتظارات به سمت وضعیت مثبت است و ما فکر می کنیم وضع بهتر شود.
تحول اقتصادی این است که قیمت طلا در عرصه جهانی تغییر پیدا کرده است. به هر حال از ۱۷۰۰ دلاری که در سال های قبل بوده در حال حاضر به مرز ۱۲۵۰ دلار رسیده است. خود این بازار را مقداری نگران کرد. چون این بازار ها هم در تعامل با همدیگر هستند عملا مقداری از وجوه که در بازار طلا بود و کسانی که ریسک پذیری آنان کمتر بود وجوه خودشان را برداشتند و خواستند در یک بازار دیگری ببرند. حالا بازار های دیگری که در اختیار است کدام ها هستند؟ بازار مسکن که اصلا نمی توان وارد شد چرا که قیمت ها برای هر متر آن، میلیونی است. از دور ترین نقطه تهران تا نزدیک ترین نقطه شمال شهر چیزی حدود ۲ تا ۲۸ میلیون تفاوت دارد. بنابراین آن افرادی که وجوه ناچیزی داشتند که ناشی از خرید تعدادی سکه بود نمی توانستند وارد آن بازار شوند.
برخی در جریان تغییر ارزش پول ملی به سمت خریداری وسایط نقلیه رفتند. یعنی برخی مشاهده می شود دو تا سه خودرو در منزل نگه داری می کنند به این امید که بتوانند در آینده ای نزدیک با قیمت بالاتری آنها را بفروشند. برخی هم امید شان تحقق پیدا کرده است. یعنی خودروی ارزان خریدند و گران فروختند. آن هم برای همه شدنی نیست که بروند وسیله نقلیه بخرند. برخی هم گمان کردند که وارد بازار ارز شوند که این بازار هم تلاطم های خاص خودش را دارد. نه بانک مرکزی تکلیفی مشخص می کند نه اینکه بازار آزاد وضعیتش مشخص نیست. بالاخره همینطور در یک کش و قوسی است که نسبت به آن بلاتکیف هستیم. به اندازه ای بلاتکیف هستیم که مجلس هم زیر بار اینکه واقعا این ۲۵۰۰ تومان هست یا خیر نرفته است. گردن بانک مرکزی انداخته است. بانک مرکزی هم می گوید به من ارتباطی ندارد. پس از این بازار هم آن افراد خارج شدند. بعد می بینید که چه بازار هایی باقی مانده است؟ یعنی بروند تلویزیون یا لوازم خانگی بخرند که اصلا مقدور نیست.
سرمایه گذاری روی کالاهایی اینچنینی ریسک بالایی دارد به هر حال با این سرعت تکنولوژی قابل قبول نیست؟
بله. یعنی شما لپ تاپ را هم ببینید دقیقا همینطور است. بر این اساس با بازار هایی که وجود دارد جایی جز بورس باقی نمی ماند. وقتیکه این اتفاق می افتد در اینجاست که به نظر من مسئولیت مدیران بورس بسیار بالا می رود تا بتوانند این اعتمادی که به این سازمان شده را حفظ کنند و بتوانند مراجعانی که وجود دارند را حداقل از سرمایه گذاری در بورس راضی نگه دارند. این راضی نگه داشتن هم به این صورت نباشد که قیمت سهم آنها بالا برود بلکه از جریاناتی که در اطراف شان اتفاق می افتد مطلع باشند. یعنی در مجموع تحولات بورس را باید در این دو سرفصل تحولات اقتصادی و سیاسی جستجو کرد. اما بورس ما یک مشکلی که دارد این است که همیشه به تحولات مثبت چراغ سبز نشان می دهد و آن را می پسنند و آن را در عملکرد خودش به نحوی از طریق تغییرات قیمت سهم که منجر به تغییر قیمت شاخص می شود نشان می دهد. به عبارت دیگر می خواهم بگویم اصلا گوش شنیدن و حوصله توجه به برخی از نکات منفی در اقتصاد هم ندارد. به طور مثال نمی شود تمام شاخص ها ی اقتصادی کشور نشان دهنده یک رکود و تورم، مشکلات تحریم، مشکلات سیستم بانکی، مشکلات تامین منابع مالی باشد بعد رشد شاخص را شاهد باشیم. من ایراد به هیچ کس ندارم ایراد به این دارم که بدن بورس را مستعد دریافت هر نوع سیگنالی کنیم. به طور مثال اگر که من و شما متصدی بورس بودیم و می خواستیم این وضعیت را تحلیل کنیم حتما اولین قدم مان باید این بود که از مدیران شرکت می خواستیم که چه اتفاقی در شرکت تان افتاده که قیمت سهام تا این اندازه دارد رشد پیدا می کند؟ آیا غیر از این گزارش هایی است که به بازار داده اید؟ آیا یک ارز آوری خاصی داشتید؟ آیا بدهی ارزی شما بخشیده شده است؟ یک دسته از این سوال ها باید مطرح شود تا تکلیف روشن شود و این حالت هیجانی مقداری تقلیل پیدا کند.
در حال حاضر مسئولان بورس دارند مستقیم یا غیر مستقیم جو روانی را تهیج می کنند. تاکید دارند این رشد ناشی از افزایش سودآوری شرکت های بورسی است. این ابهام وجود دارد در این فضای اقتصادی تمام شرکت های بورسی سودشان یکباره جهش پیدا کرده است؟
دقیقا این سوال وجود دارد. شرایط اقتصادی کشور به طور عقلی و منطقی این پیام را می دهد که ما بی جهت تلاش نکنیم بازار دچار هیجان و التهاب شود. مدام باید اطلاعات به بازار بدهیم و حتی اگر زمان ارائه اطلاعات طولانی شود مدیران بورس بیایند مصاحبه کنند، با سهامداران صحبت کنند، کارگزاران را جمع کنند و به آنها اطاعات دهند که جلوی هیجان گرفته شود. من همه نگرانیم فردای روزی است که قیمت ها یکباره بخواهد تغییر پیدا کند و آن میزان تغییر در حدی نباشد که مورد انتظار سهامداران باشد.
به هر حال فصل مجامع هم نزدیک است و داده های مالی شرکت ها هم افشا خواهد شد؟ یعنی نمی توان خیلی روند فعلی را ادامه داد؟
البته در این زمینه یک نکته قابل توجه این است که در گذشته شاخص بازده نقدی و قیمت مطرح بود. عملا هم از این جهت چنین شاخصی مطرح شده بود که شرکت ها، سود در گذشته می پرداختند. به خاطر پرداخت سود، قیمت سهم بعد از مجامع حداقل قیمت سهم منهای سود پرداختی می شد و قیمت سهم پایین می آمد. پایین آمدن قیمت سهم سبب می شد شاخص پایین بیاید. در آن گذشته برای اینکه مردم دچار اشتباه نشوند که پایین آمدن قیمت سهم و پایین آمدن شاخص ناشی از بد شدن اوضاع است شاخص قیمت نقدی و بازده طراحی شده بود که بتواند به همه اطلاعاتی بدهد که نگران نباشند.
در حال حاضر بورس مدعی است شاخصی که دارد محاسبه می شود همان قیمت بازده نقدی است؟
من مطلع شدم در محاسبه شاخص یک تغییراتی صورت گرفته است. انصافا نمی دانم تغییراتی که صورت گرفته تا چه قدر نشان دهنده همه شرایط هست. این را اطلاع ندارم اما در گذشته که به آن اشاره می کنم برای اینکه بازار کاملا شفاف باشد ده ها شاخص محاسبه می شد. این ده ها شاخص وقتی که به گروه صنعت تقسیم می شد. سپس از گروه صنعت به رشته صنعتی خاص می رفت و از آنجا به تک تک شرکت ها می رفت. سهامداران شاید امکان دسترسی به ۱۰۰۰ شاخص را داشتند و می توانستند از طریق این ها یک مقدار زیادی بازار را رصد کنند. در حال حاضر که مجامع می رسد و گزارش هایی باید نشان دهد که آیا این سهم این ارزش را دارد یا خیر باید گزارشات بازرس و حسابرس اینها را افشا کند. حسابرسان معتمد بورس هم مکلف هستند این کار را انجام دهند. ایکاش ما شرایطی برای شرکت های ایجاد می کردیم که حسابرسان گزارش عملیاتی و غیر عملیاتی از وضع شرکت بدهند. عملیاتی منظور من این است که چه قدر از این امکاناتی که شرکت به دست آورده ناشی از فرآیند فعالیت آن شرکت هست؟ چه قدر مربوط به امکانات ویژه ای است که در کنار آن قرار گرفته است؟
به طور مثال تا دیروز به یک قیمتی صادر می کرد و اکنون این امکان دارد که با قیمت بالاتری صادرات کند. یعنی بیایم اینها را تفکیک کنیم که فرد سهامدار مطلع باشد که اگر قیمتی بالا می رود بیشتر ناشی از عملکرد شرکت است یا ناشی از امکانات ویژه ای است که در اختیار آن شرکت قرار گرفته است. به طور مثال ما در محاسبه قیمت سهم و اینکه آیا دچار حباب هست یا خیر همیشه نگاه مان در علم اقتصاد اینگونه است که عایدی سهم از دو بخش تشکیل می شود. بخشی از آن ناشی از بازده است و بخش دیگری ناشی از بازدهی سرمایه ای است. یعنی آن خرید و فروشی که باعث افزایش قیمت سهم می شود. باید این دو در نظر گرفته شود. یعنی کره ای که در اختیار دارم بخشی از آن ناشی از بازده خود شرکت است، کار کرده، فعالیت کرده و سودآور شده است. آن نیم کره دیگر برای بخشی است که سهمی ۱۰۰ تومان خریداری شده و در حال حاضر به ۱۲۰ تومان رسیده است. اگر این بخش بازده مدام کوچک شود و این بخش مربوط به عایدی سرمایه رشد پیدا کند، حباب شکل گرفته است. این اتفاقی است که یک بار در بورس در سال های خیلی قبل اتفاق افتاد. بر این اساس شرکت اصلا سود نمی داد و زیان می داد ولی قیمت آن در بازار سهام هر روز افزایش پیدا می کرد.
یک همچین اتفاقی چه زمانی در بورس افتاده است؟
در سال ۱۳۷۶ در بورس عملا این اتفاق افتاد. از نظر تشابه چنین وضعیتی وجود داشت.
حتی به لحاظ تشابه بیشتر رییس جمهوری جدید تازه انتخاب شده بود؟
بله. بعد هم هر اندازه سازمان بورس به سهم خودش اصرار کرد که مردم نخرید چرا که شرکت ها دارند می گویند زیان می دهند اما در آن زمان قیمت ها بالا رفت. مدیران بعدی مجبور شدند یکی دوسال جراحی های عظیمی انجام دهند تا حباب ها از بین برود و وضعیت شرکت ها درست شود. البته فقط به این جراحی اکتفا نکردند و یک سلسه مقررات سنگینی گذاشتند . این مقررات سنگین هم به این دلیل بود تا همه را به سمتی هدایت کند که همگی در جایگاه هایی که هستند قرار بگیرند و فعالیت کنند.
یک بار هم در سال ۱۳۸۲ جهش بورس اتفاق افتاد؟
مدیر جدیدی که آمد تمامی قید و بند های بازار را برداشت و ناگهان قیمت ها از هر جهت عرضه و تقاضا آزاد شد. بیشتر از ۱۵ روز نتوانستند در مقابل این موضوع مقاومت کنند و بعد دوباره بستند. تقریبا دو تا سه سال بازار خلاصه پاسخگوی این حادثه بود و به سختی و زحمت توانست در یک مسیر عادی قرار گیرد. در سال ۱۳۷۶ یک نکته دیگری هم وجود داشت و آنهم اینکه در آن موقع هم شاخص های بورس با شاخص های اقتصاد کلان کشور همخوانی نداشت. یعنی مثلا ما در آن سال ها مشکلات قیمت نفت، تورم را داشتیم. به خاطر اینکه اقتصاد ایران خیلی در مقابل قیمت نفت عکس العمل نشان می دهد در آن سال ها یک رکودی خیلی شدیدی وجود داشت. همان موقع هم استدلال مدیرانی که در سال ۱۳۷۶ سر کار آمدند این بود که همخوانی بین شاخص ها وجود ندارد. یعنی در فضایی که گرفتاری های اقتصادی را شاهد هستیم یک گل به این زیبایی که بورس است روییده باشد.
نقدینگی که در طلا و ارز بوده وارد بورس شده است؟ یکباره از نخستین روز های کاری سال جاری بورس رشد پیدا کرد. دلیل آن می تواند همان سرازیر شدن نقدینگی به بورس باشد؟
ما اطلاعاتی در زمینه ای که چه مقدار نقدینگی وارد بازار شده است نداریم. اطلاعاتی در مورد اینکه فروشندگان سهام اشخاص حقیقی هستند و آیا حقیقی ها هم می خرند، نداریم. به هر حال این ها برای ما مبهم است. اطلاعاتی راجع به این که چه شرکت هایی در تغییر قیمت سهم اثر گذار بوده اند موجود نیست. اگر طیف گسترده ای از شرکت ها در تغییر سهم موثر بوده اند ایرانی نیست اما اگر این تغیرات فقط مدیون به طور مثال ۵ شرکت باشد جای تامل دارد. به صرف اینکه مثلا نقدینگی وارد بازار شده و ما داریم خودمان را با این جریان تطبیق می دهیم اشکال دارد. باز بخواهم به سابقه تاریخی مراجعه کنم در سال های ۷۹ و ۸۰ هم یک جریان نقدینگی بزرگی داشت به بورس می آمد. در آن زمان با مشورت هایی که با مدیران بانک مرکزی شد، مدیران وقت سعی در این کردند که ببینید چه کانال هایی می توانند ایجاد کنند تا نقدینگی کنترل شود. مدیران بورس باید این نکته را در نظر داشته باشند که هر زمان که شاخص به طور مرتب رشد کرد یا اینکه هر وقت شاخص به طور مرتب پایین آمد، مدیران بورس باید نگران باشند؛ چرا که باید بدانند اطلاعات کافی در دسترس نیست.
این حجم نقدینگی وارد بازار می شود سودش چیست؟ وقتی فقط در یک سفته بازی پول بچرخد حسن جذب نقدینگی در بورس چیست؟
از نظر علم اقتصاد فرض مان بر این است که بازار سهام بازاری باشد که شرکت ها نیاز های مالی خودشان را از طریق افزایش سرمایه از آنجا تامین کنند. چون به تدریج دارند بزرگ می شوند هرچه لازم دارند از سهامداران بیایند از طریق افزایش سرمایه بگیرند. این ارزان ترین شیوه تامین مالی است برای اینکه از این بابت شرکت چیزی نمی پردازد. یعنی وقتی برود وام بگیرد باید بهره اقساط را بدهد ولی وقتی به سهام دار مراجعه می کند می تواند از طریق بورس این بهره هارا به آنها پرداخت کند. فرض کلی بر این است وقتی ما سهامداران را به سمت بازار سهام جذب می کنیم شرکت های پذیرفته شده در بورس از مراجعه به سیستم بانکی برای گرفتن اعتبار و تسهلات خود داری کنند و خودداری آنها منجر به این شود که بخشی از منابع بانکی آزاد شود. با این منابع آزاد شده سیستم بانکی بتوانداین وجوه را در اختیار متقاضیان دیگری قرار دهد. عملا وقتی مردم را به سمت بازار سهام جلب می کنند و بعد هم شرکت مجددا سراغ سیستم بانکی می رود تمام دیدگاه کلی که راجع بازار وجود دارد به هم می خورد.
درست در شرایطی که بسیاری از شاخص های اقتصادی حال و روز چندان مناسبی نداشتند، شاخص بورس رفتاری متضاد در پیش گرفت و با ثبت رکوردهای پی در پی خبرسازی کرد. فستیوال رکرود زنی های شاخص بورس وقتی تکمیل شد که بازدهی بورس از ابتدای سال جاری به مرز ۴۵ درصد رسید و شاخص کل برای اولین بار در طول تاریخ موفق به عبور از سطح ۵۵ هزار واحد شد. رشد کنونی بازار هر چند با خوش.بینی.های ایجاد شده نسبت به بهبود چشم انداز اقتصادی در دولت جدید قابل توجیه است اما سرعت این رشد و شتاب ورود نقدینگی سرگردان به بازار نگرانی.هایی را در زمینه امکان پایداری این وضعیت ایجاد کرده است. در همین رابطه از سید احمد میر مطهری، دبیر کل پیشین بورس دعوت کردیم تا در کافه خبر حضور پیدا کند و درباره رکورد زنی های بورس توضیح دهد. میرمطهری اعتقاد دارد هر زمان که شاخص به طور مرتب رشد کرد یا اینکه هر وقت شاخص به طور مرتب پایین آمد، مدیران بورس باید نگران باشند؛ چرا که باید بدانند اطلاعات کافی در دسترس نیست. آنچه در ادامه می آید متن کامل گفت و گو با سید احمد میر مطهری، دبیرکل پیشین بورس در کافه خبر است:
این روزها که بورس رکورد های قابل توجهی را ثبت می کند سوال بسیاری از شهروندان به نحوه سرمایه گذاری در بورس ارتباط پیدا می کند و به نوعی برای بسیاری « نحوه سرمایه گذاری » موضوع اصلی است. دیدگاه شما در این رابطه چیست؟
اصل کلی موضوع سرمایه گذاری در بورس این است که ما وجه نقد هایی را به عنوان فرد یا افراد حقیقی بیاوریم که مورد نیاز فوری مان در زندگی شخصی نیست. یعنی آن بخش از پس انداز مان هست که می توانیم فعلا برای یک آینده طولانی از آن صرف نظر کنیم. این یک اصل اولیه است.
دوم اینکه اگر وارد این بازار شدیم حتما با مطالعه وارد شویم و به فرض اینکه روی سهامی خاص رغبتی وجود دارد وارد بازار نشویم. از این طریق وارد شویم که برویم و مطالعه کنیم. حداقل ۴۸ ساعت پیش از خرید مان برویم بررسی کنیم که روند کاهشی و افزایشی قیمت سهم چه قدر است. از همه مهم تر اینکه چند بار در سال روی این سهم معامله صورت می گیرد. به طور مثال دویست روز در سال یا اینکه ده دفعه در کل یک سال روی سهم مورد نظر مان معامله شده است. مهم ترین عامل برای سرمایه گذای در بازار سهام قابلیت نقدشوندگی آن سهمی است که ما داریم آن را معامله می کنیم و می خریم. از این مطلب که بگذریم به این می رسیم که در چه زمینه ای بیاییم و این کار را انجام دهیم. اینکه شرکت ها را باید به طور مثال در ذهن مان با اوضاع و احوال فعلی اقتصاد طبقه بندی کنیم. شرکت هایی هستند که خیلی « ارز بر » هستند اما امکان صادرات ندارند و امکان اینکه تغییرات قیمتی در داخل کشور دهند را ندارند. طبیعی است افزایش قیمت ارز، روی تولید و قیمت تمام شده اثر می گذارد. این ها ریسک پذیری شان زیاد است. یک دسته شرکت هایی هستند که به قاعده، قابلیت اینکه « ارز آوری » داشته باشند دارند. به طور مثال پتروشیمی ها یا برخی از شرکت ها مانند شرکت های فولاد و مس که محصولات شان را با قیمت های خارج شاخص بندی می کنند در این دسته جای می گیرند. اینها هم یک دسته از شرکت هایی هستند که قابلیت سرمایه گذاری در آنها هست اما به شرط اینکه بررسی کنیم در مقابل موضوع تحریم که مساله امروز اقتصاد ایران است مقاوم هستند یا خیر. باید دید این شرکت ها چه قدر قادر هستند به عبارتی که امروز مرسوم است تحریم ها را دور بزنند. یا اینکه معاملاتی انجام دهند و همچنین چگونه پول ها بر می گردد. یک دسته از شرکت هایی هستند که قابلیت « ارز آوری » دارند ولی خودشان را ضمنا با شاخص ارز تطبیق می دهند. اینها هم بیشتر شرکت هایی مانند مخابرات و بانک ها هستند. این ها هم زمینه هایی برای تغییرات قیمت شان وجود دارد. اما همه اینها یک بار می توانند با تغییرات قیمت ارز خودشان را تطبیق بدهند و قیمت ها ی شان را اصلاح کنند. بعد از این دیگر نمی شود دایما این کار را انجام دهند. بر این اساس ما این طبقه بندی را در ذهن مان داشته باشیم؛ برای اینکه پس اندازی که الان کنار گذاشته ایم وارد میدان کنیم باید یک ذهنیتی از بازار داشته باشیم. قابلیت تبدیل آن سهام را به اینکه نقد شود بررسی کرده باشیم. مثلا سهمی نباشد که نماد آن شش ماه بسته است بعد ما برویم آن را بخریم به این امید که مثلا امکان دارد در آینده یک وضعیتی پیدا کند. بنابراین با این دیدگاه کلی می توانیم وارد میدان سرمایه گذاری شویم.
اگر غیر حرفه ای باشیم چطور؟
اگر خیلی غیر حرفه ای هستیم حداقل به آن شاخص ۵۰ شرکت فعال برتر نگاه کنیم و از آن فهرست مواردی را بیرون بیاوریم، به آن نگاه کنیم. روی آنها کار کنیم و سپس با کارگزار مان در جریان بگذاریم و ببینیم که نظر حرفه ای او از لحاظ بازار چیست و چه کاری می توانیم انجام دهیم. با این مقدمات و امکانات اولیه وارد بازار شویم بعد ببینیم چگونه باید سرمایه گذاری کنیم.
شرایط امروز بورس چگونه است؟ اینکه به نظر شما در حال حاضر بورس در چه فضایی قرار دارد و عملکرد آن چگونه است؟
نخست اینکه تعداد شرکت های پذیرفته شده در بورس افزایش پیدا نکرده است. این خودش یک اشکال است. یعنی ایکاش تعداد این شرکت ها بیشتر می شد. دوم اینکه ما شرکت های بزرگ را مثل شرکت هایی که مشمول اصل ۴۴ هستند را وارد بازار کردیم که تغییرات قیمت سهام شان اثر خیلی تعیین کننده روی شاخص دارد. در حالیکه فرض اولیه ما این است که شرکت های کوچک را وارد بازار کنیم و در میان شرکت های پذیرفته شده قرار گیرند، در این بازار رشد کنند و بعد سهام اینها بیاید مورد معامله و مبادله قرار گیرد. بنابراین اشکالی که در حال حاضر در بورس می بینم این است که شرایط پذیرش نتوانسته شرکت های کوچک را جلب کند. دوم اینکه ما آن مواردی که مربوط به انگیزه های شرکت ها هست که در این بازار بیایند تقریبا ایجاد نکردیم.
یک وقتی معافیت مالیاتی بود که نیست. زمانی برخورداری از تسهیلات سیستم بانکی بود که به طور مثال با یک فرصتی بتوانند بهتر آنها را بگیرند که آن هم در حال حاضر وجود ندارد. یا اینکه فرض کنید به طور مثال کالا های شان با یک اولویت هایی از گمرک ترخیص شود که آن هم نیست. سهام شرکت ها مثلا مورد قبول سیستم بانکی قرار گیرد که وثیقه شود برای کارهایشان که این هم در حال حاضر وجود ندارد. از طرف دیگر به شرکت ها می گوییم هیچی در اختیارتان قرار نمی گذاریم اما شما بیایید. حسابرس معتمد می گذاریم تا حساب و کتاب شما را به دقت بررسی کند، بودجه شما را نگاه کند، مجامع تان باید به این شکل باشد، نحوه تقسیم سودتان باید به این نحو باشد. حالا کاری ندارند که می شود یا خیر اما در مجموع اینها هست. باید این همه شرط و شروط پذیرفته شود تا ما شما را در اینجا بپذیریم. تازه وقتی هم قرار باشد که افزایش سرمایه دهد روش افزایش سرمایه دادن به نحوی است که به سود شرکت نمی شود بلکه به نفع سهامدار است. یعنی به طور مثال می گوییم شرکت می تواند صد در صد سرمایه را افزایش دهد. بعد می گوییم چه کسانی بهره می برند؟ می گوییم حق تقدم برای سهامداران فعلی است که به قیمت اسمی بیاییند بخرند. آنها هم می آیند و می خرند. چه چیزی عاید شرکت شده است؟ در حالیکه ما آن اوایل نظرمان بر این بود که این حق تقدم ها به صورت صرف سهام در بازار بیاید معامله شود، با قیمت های بالاتر که احتمالا معامله شد این وجوه به طرف شرکت برود.
عملا شما به سهامدار یک چیزی می دهید اما باز دست شرکت خالی است. حالا شرکت دست خالی در این شرایط امروزی اقتصاد ایران که از یک طرف باید با چینی ها رقابت کند که رقابت غیر منصفانه ای است. از آن سو بهره وری ها پایین است. همچنین مشکلات تامین مواد اولیه وجود دارد. این ها یک مطالبی است که در کل نگاه کنیم ظاهرا با همدیگر نمی خواند. حالا در این بازار با این حال و خوشبختانه عده ای هستند که سعی دارند این بازار را زنده نگه دارند و معاملاتی در آن انجام می دهند. حق همه این ها هست که از شرایط شرکت ها و خرید و فروش سهام و مبادلاتی که در آنجا صورت می گیرد کاملا مطلع باشند و با این اطلاعاتی که به آنها داده می شود بتوانند آگاهانه و به دور از هرگونه توهمی خرید های خودشان را انجام دهند.
راهکارهای شما برای جلوگیری از بسته ماندن طولانی نمادها، شفاف شدن بیشتر شرکتها و جلوگیری از اعمال سلیقه شخصی ناظران و مسئولان سازمان بورس به جای التزام عملی آنها به قانون بازار سرمایه چیست؟
راجع به موضوع بستن نماد ها یک توضیحی هست و آن اینکه فلسفه اش به اینجا بر می گردد که شرکتی اطلاعات خودش را به طور دقیق در اختیار بازار قرار نمی دهد و از دادن گزارش میان دوره ای خودداری می کند؛ از دادن گزارش بودجه اش خودداری می کند. اصلا هیچ اطلاعی به بازار نمی دهد که چه دستاوردهایی ناشی از فعالیت هایش هست. چه چیز هایی را از دست داده و در کجای آن شاخه تولید و اقتصاد قرار گرفته است. در این حالت ناظر می تواند که این نماد را ببندد ولی نه برای چند ماه بلکه در این حد که بلافاصله مدیران را دعوت کند و یک سیاست ارشادی در پیش بگیرد. با اینها بنشیند صحبت کند. مشکلات مردم، سهامداران و سازمان را برای آنها تشریح کند. از طرف دیگر اگر اینها قبول نکردند دست سازمان بورس از این جهت باز است که از حسابرس معتمد بورس بخواهد که آخرین گزارش وضعیت آنها را به بورس منعکس کند. اگر حسابرس آن کار را نکرد به کمیته انظباطی حسابرسان معتمد معرفی اش کند. بعد از اینکه آخرین گزارش ها را گرفت خودش اقدام به انتشار آن گزارش کند. بعد از اینکه اقدام به انتشار گزارش کرد نماد را باز کند. پس بنابراین بستن نماد باید یک کاری در جهت حفظ حقوق سهامداران جزء باشد. نه اینکه حقوق مدیران شرکت که با ندادن اطلاعات عملا خودشان را از این ورطه کنار می کشند حفظ شود.
اساسا چرا این کار را می کنند؟
برای اینکه بورس جای دیگری ابزاری در اختیار ندارد که اینها را وادار کند. در دوره ای که من مسئول بودم مساله ده درصد معافیت مالیاتی مطرح بود. همانجا ما سراغ شرکت می آمدیم و از آن می خواستیم اطلاعات بدهد. اگر آن شرکت اطلاعات نمی داد می دانست که در پایان دوره نمی تواند از معافیت مالیاتی استفاده کند. صدایش می کردیم و با مدیران شرکت و سهامداران اصلی صحبت می کردیم. به هر حال نظارت ها در بورس فقط به این نیست که یک جایگاه ویژه ای داشته باشیم و یک رفت و آمد خاص و مدیرانه ای باشد. یک جایی هست که دقیقه به دقیقه چنین ارتباطی میان مدیران شرکت ها، سازمان بورس به عنوان ناظر و مردم به عنوان ضلع دیگر این مثلث دایما باید برقرار باشد.
اتفاقی که الان می افتد طولانی شدن دوره بستن نماد ها است که اصلا با فلسفه بورس در تضاد کامل است. برای اینکه بورس جایی است که باید قابلیت نقدینگی به سهام بدهد. اگر قرار باشد شما سهمی را بخرید و بعد شش ماه روی آن بنشیند و بعد هم نتوانید آن را بفروشید دیگر چه نیازی به سازمان بورس، خرید و فروش سهام است؟ بعد هم بالاخره سازمان بورس به عنوان یک ناظر دستش باز است که به بازرس قانونی شرکت گزارش و اطلاع دهد. از بازرس قانونی شرکت اطلاعات بخواهد. این طور نیست که دستش کاملا بسته باشد و چون شرکت اطلاعات نمی دهد نماد بسته شود و بنشیند تا وقتی شرکت اطلاعات را بدهد. در آن سال هایی که من مسئول بودم این کار را می کردم و از بازار اول به بازار دومی که بود شرکت را می فرستادیم. از بازار دوم به بازار فرا بورس می فرستادیم یا اصلا به کل خارج می شد. اینها امکاناتی هست که باید استفاده کرد اما در حال حاضر یک نقطه ضعف برای بورس ما همین بسته شدن نماد ها برای مدت زمان طولانی است.
چرا شاخص بر خلاف ند سال قبل اینقدر زیاد روزانه رشد کرد؟ آیا این طرز محاسبه شاخص صحیح است؟ اصلا واقعا این رشد شاخص غیر واقعی نیست؟
شاخص در یک ماه گذشته تقریبا نزدیک به بالای ۱۲ هزار واحد تغییر پیدا کرده است. همزمانی این تغییر با چند تحول سیاسی - اقتصادی همراه بوده است. سیاسی آن به هر حال انتخاب رییس جمهوری جدید است. استدلالی که برخی با اشاره به این تحول دارند و می گویند انتظارات به سمت وضعیت مثبت است و ما فکر می کنیم وضع بهتر شود.
تحول اقتصادی این است که قیمت طلا در عرصه جهانی تغییر پیدا کرده است. به هر حال از ۱۷۰۰ دلاری که در سال های قبل بوده در حال حاضر به مرز ۱۲۵۰ دلار رسیده است. خود این بازار را مقداری نگران کرد. چون این بازار ها هم در تعامل با همدیگر هستند عملا مقداری از وجوه که در بازار طلا بود و کسانی که ریسک پذیری آنان کمتر بود وجوه خودشان را برداشتند و خواستند در یک بازار دیگری ببرند. حالا بازار های دیگری که در اختیار است کدام ها هستند؟ بازار مسکن که اصلا نمی توان وارد شد چرا که قیمت ها برای هر متر آن، میلیونی است. از دور ترین نقطه تهران تا نزدیک ترین نقطه شمال شهر چیزی حدود ۲ تا ۲۸ میلیون تفاوت دارد. بنابراین آن افرادی که وجوه ناچیزی داشتند که ناشی از خرید تعدادی سکه بود نمی توانستند وارد آن بازار شوند.
برخی در جریان تغییر ارزش پول ملی به سمت خریداری وسایط نقلیه رفتند. یعنی برخی مشاهده می شود دو تا سه خودرو در منزل نگه داری می کنند به این امید که بتوانند در آینده ای نزدیک با قیمت بالاتری آنها را بفروشند. برخی هم امید شان تحقق پیدا کرده است. یعنی خودروی ارزان خریدند و گران فروختند. آن هم برای همه شدنی نیست که بروند وسیله نقلیه بخرند. برخی هم گمان کردند که وارد بازار ارز شوند که این بازار هم تلاطم های خاص خودش را دارد. نه بانک مرکزی تکلیفی مشخص می کند نه اینکه بازار آزاد وضعیتش مشخص نیست. بالاخره همینطور در یک کش و قوسی است که نسبت به آن بلاتکیف هستیم. به اندازه ای بلاتکیف هستیم که مجلس هم زیر بار اینکه واقعا این ۲۵۰۰ تومان هست یا خیر نرفته است. گردن بانک مرکزی انداخته است. بانک مرکزی هم می گوید به من ارتباطی ندارد. پس از این بازار هم آن افراد خارج شدند. بعد می بینید که چه بازار هایی باقی مانده است؟ یعنی بروند تلویزیون یا لوازم خانگی بخرند که اصلا مقدور نیست.
سرمایه گذاری روی کالاهایی اینچنینی ریسک بالایی دارد به هر حال با این سرعت تکنولوژی قابل قبول نیست؟
بله. یعنی شما لپ تاپ را هم ببینید دقیقا همینطور است. بر این اساس با بازار هایی که وجود دارد جایی جز بورس باقی نمی ماند. وقتیکه این اتفاق می افتد در اینجاست که به نظر من مسئولیت مدیران بورس بسیار بالا می رود تا بتوانند این اعتمادی که به این سازمان شده را حفظ کنند و بتوانند مراجعانی که وجود دارند را حداقل از سرمایه گذاری در بورس راضی نگه دارند. این راضی نگه داشتن هم به این صورت نباشد که قیمت سهم آنها بالا برود بلکه از جریاناتی که در اطراف شان اتفاق می افتد مطلع باشند. یعنی در مجموع تحولات بورس را باید در این دو سرفصل تحولات اقتصادی و سیاسی جستجو کرد. اما بورس ما یک مشکلی که دارد این است که همیشه به تحولات مثبت چراغ سبز نشان می دهد و آن را می پسنند و آن را در عملکرد خودش به نحوی از طریق تغییرات قیمت سهم که منجر به تغییر قیمت شاخص می شود نشان می دهد. به عبارت دیگر می خواهم بگویم اصلا گوش شنیدن و حوصله توجه به برخی از نکات منفی در اقتصاد هم ندارد. به طور مثال نمی شود تمام شاخص ها ی اقتصادی کشور نشان دهنده یک رکود و تورم، مشکلات تحریم، مشکلات سیستم بانکی، مشکلات تامین منابع مالی باشد بعد رشد شاخص را شاهد باشیم. من ایراد به هیچ کس ندارم ایراد به این دارم که بدن بورس را مستعد دریافت هر نوع سیگنالی کنیم. به طور مثال اگر که من و شما متصدی بورس بودیم و می خواستیم این وضعیت را تحلیل کنیم حتما اولین قدم مان باید این بود که از مدیران شرکت می خواستیم که چه اتفاقی در شرکت تان افتاده که قیمت سهام تا این اندازه دارد رشد پیدا می کند؟ آیا غیر از این گزارش هایی است که به بازار داده اید؟ آیا یک ارز آوری خاصی داشتید؟ آیا بدهی ارزی شما بخشیده شده است؟ یک دسته از این سوال ها باید مطرح شود تا تکلیف روشن شود و این حالت هیجانی مقداری تقلیل پیدا کند.
در حال حاضر مسئولان بورس دارند مستقیم یا غیر مستقیم جو روانی را تهیج می کنند. تاکید دارند این رشد ناشی از افزایش سودآوری شرکت های بورسی است. این ابهام وجود دارد در این فضای اقتصادی تمام شرکت های بورسی سودشان یکباره جهش پیدا کرده است؟
دقیقا این سوال وجود دارد. شرایط اقتصادی کشور به طور عقلی و منطقی این پیام را می دهد که ما بی جهت تلاش نکنیم بازار دچار هیجان و التهاب شود. مدام باید اطلاعات به بازار بدهیم و حتی اگر زمان ارائه اطلاعات طولانی شود مدیران بورس بیایند مصاحبه کنند، با سهامداران صحبت کنند، کارگزاران را جمع کنند و به آنها اطاعات دهند که جلوی هیجان گرفته شود. من همه نگرانیم فردای روزی است که قیمت ها یکباره بخواهد تغییر پیدا کند و آن میزان تغییر در حدی نباشد که مورد انتظار سهامداران باشد.
به هر حال فصل مجامع هم نزدیک است و داده های مالی شرکت ها هم افشا خواهد شد؟ یعنی نمی توان خیلی روند فعلی را ادامه داد؟
البته در این زمینه یک نکته قابل توجه این است که در گذشته شاخص بازده نقدی و قیمت مطرح بود. عملا هم از این جهت چنین شاخصی مطرح شده بود که شرکت ها، سود در گذشته می پرداختند. به خاطر پرداخت سود، قیمت سهم بعد از مجامع حداقل قیمت سهم منهای سود پرداختی می شد و قیمت سهم پایین می آمد. پایین آمدن قیمت سهم سبب می شد شاخص پایین بیاید. در آن گذشته برای اینکه مردم دچار اشتباه نشوند که پایین آمدن قیمت سهم و پایین آمدن شاخص ناشی از بد شدن اوضاع است شاخص قیمت نقدی و بازده طراحی شده بود که بتواند به همه اطلاعاتی بدهد که نگران نباشند.
در حال حاضر بورس مدعی است شاخصی که دارد محاسبه می شود همان قیمت بازده نقدی است؟
من مطلع شدم در محاسبه شاخص یک تغییراتی صورت گرفته است. انصافا نمی دانم تغییراتی که صورت گرفته تا چه قدر نشان دهنده همه شرایط هست. این را اطلاع ندارم اما در گذشته که به آن اشاره می کنم برای اینکه بازار کاملا شفاف باشد ده ها شاخص محاسبه می شد. این ده ها شاخص وقتی که به گروه صنعت تقسیم می شد. سپس از گروه صنعت به رشته صنعتی خاص می رفت و از آنجا به تک تک شرکت ها می رفت. سهامداران شاید امکان دسترسی به ۱۰۰۰ شاخص را داشتند و می توانستند از طریق این ها یک مقدار زیادی بازار را رصد کنند. در حال حاضر که مجامع می رسد و گزارش هایی باید نشان دهد که آیا این سهم این ارزش را دارد یا خیر باید گزارشات بازرس و حسابرس اینها را افشا کند. حسابرسان معتمد بورس هم مکلف هستند این کار را انجام دهند. ایکاش ما شرایطی برای شرکت های ایجاد می کردیم که حسابرسان گزارش عملیاتی و غیر عملیاتی از وضع شرکت بدهند. عملیاتی منظور من این است که چه قدر از این امکاناتی که شرکت به دست آورده ناشی از فرآیند فعالیت آن شرکت هست؟ چه قدر مربوط به امکانات ویژه ای است که در کنار آن قرار گرفته است؟
به طور مثال تا دیروز به یک قیمتی صادر می کرد و اکنون این امکان دارد که با قیمت بالاتری صادرات کند. یعنی بیایم اینها را تفکیک کنیم که فرد سهامدار مطلع باشد که اگر قیمتی بالا می رود بیشتر ناشی از عملکرد شرکت است یا ناشی از امکانات ویژه ای است که در اختیار آن شرکت قرار گرفته است. به طور مثال ما در محاسبه قیمت سهم و اینکه آیا دچار حباب هست یا خیر همیشه نگاه مان در علم اقتصاد اینگونه است که عایدی سهم از دو بخش تشکیل می شود. بخشی از آن ناشی از بازده است و بخش دیگری ناشی از بازدهی سرمایه ای است. یعنی آن خرید و فروشی که باعث افزایش قیمت سهم می شود. باید این دو در نظر گرفته شود. یعنی کره ای که در اختیار دارم بخشی از آن ناشی از بازده خود شرکت است، کار کرده، فعالیت کرده و سودآور شده است. آن نیم کره دیگر برای بخشی است که سهمی ۱۰۰ تومان خریداری شده و در حال حاضر به ۱۲۰ تومان رسیده است. اگر این بخش بازده مدام کوچک شود و این بخش مربوط به عایدی سرمایه رشد پیدا کند، حباب شکل گرفته است. این اتفاقی است که یک بار در بورس در سال های خیلی قبل اتفاق افتاد. بر این اساس شرکت اصلا سود نمی داد و زیان می داد ولی قیمت آن در بازار سهام هر روز افزایش پیدا می کرد.
یک همچین اتفاقی چه زمانی در بورس افتاده است؟
در سال ۱۳۷۶ در بورس عملا این اتفاق افتاد. از نظر تشابه چنین وضعیتی وجود داشت.
حتی به لحاظ تشابه بیشتر رییس جمهوری جدید تازه انتخاب شده بود؟
بله. بعد هم هر اندازه سازمان بورس به سهم خودش اصرار کرد که مردم نخرید چرا که شرکت ها دارند می گویند زیان می دهند اما در آن زمان قیمت ها بالا رفت. مدیران بعدی مجبور شدند یکی دوسال جراحی های عظیمی انجام دهند تا حباب ها از بین برود و وضعیت شرکت ها درست شود. البته فقط به این جراحی اکتفا نکردند و یک سلسه مقررات سنگینی گذاشتند . این مقررات سنگین هم به این دلیل بود تا همه را به سمتی هدایت کند که همگی در جایگاه هایی که هستند قرار بگیرند و فعالیت کنند.
یک بار هم در سال ۱۳۸۲ جهش بورس اتفاق افتاد؟
مدیر جدیدی که آمد تمامی قید و بند های بازار را برداشت و ناگهان قیمت ها از هر جهت عرضه و تقاضا آزاد شد. بیشتر از ۱۵ روز نتوانستند در مقابل این موضوع مقاومت کنند و بعد دوباره بستند. تقریبا دو تا سه سال بازار خلاصه پاسخگوی این حادثه بود و به سختی و زحمت توانست در یک مسیر عادی قرار گیرد. در سال ۱۳۷۶ یک نکته دیگری هم وجود داشت و آنهم اینکه در آن موقع هم شاخص های بورس با شاخص های اقتصاد کلان کشور همخوانی نداشت. یعنی مثلا ما در آن سال ها مشکلات قیمت نفت، تورم را داشتیم. به خاطر اینکه اقتصاد ایران خیلی در مقابل قیمت نفت عکس العمل نشان می دهد در آن سال ها یک رکودی خیلی شدیدی وجود داشت. همان موقع هم استدلال مدیرانی که در سال ۱۳۷۶ سر کار آمدند این بود که همخوانی بین شاخص ها وجود ندارد. یعنی در فضایی که گرفتاری های اقتصادی را شاهد هستیم یک گل به این زیبایی که بورس است روییده باشد.
نقدینگی که در طلا و ارز بوده وارد بورس شده است؟ یکباره از نخستین روز های کاری سال جاری بورس رشد پیدا کرد. دلیل آن می تواند همان سرازیر شدن نقدینگی به بورس باشد؟
ما اطلاعاتی در زمینه ای که چه مقدار نقدینگی وارد بازار شده است نداریم. اطلاعاتی در مورد اینکه فروشندگان سهام اشخاص حقیقی هستند و آیا حقیقی ها هم می خرند، نداریم. به هر حال این ها برای ما مبهم است. اطلاعاتی راجع به این که چه شرکت هایی در تغییر قیمت سهم اثر گذار بوده اند موجود نیست. اگر طیف گسترده ای از شرکت ها در تغییر سهم موثر بوده اند ایرانی نیست اما اگر این تغیرات فقط مدیون به طور مثال ۵ شرکت باشد جای تامل دارد. به صرف اینکه مثلا نقدینگی وارد بازار شده و ما داریم خودمان را با این جریان تطبیق می دهیم اشکال دارد. باز بخواهم به سابقه تاریخی مراجعه کنم در سال های ۷۹ و ۸۰ هم یک جریان نقدینگی بزرگی داشت به بورس می آمد. در آن زمان با مشورت هایی که با مدیران بانک مرکزی شد، مدیران وقت سعی در این کردند که ببینید چه کانال هایی می توانند ایجاد کنند تا نقدینگی کنترل شود. مدیران بورس باید این نکته را در نظر داشته باشند که هر زمان که شاخص به طور مرتب رشد کرد یا اینکه هر وقت شاخص به طور مرتب پایین آمد، مدیران بورس باید نگران باشند؛ چرا که باید بدانند اطلاعات کافی در دسترس نیست.
این حجم نقدینگی وارد بازار می شود سودش چیست؟ وقتی فقط در یک سفته بازی پول بچرخد حسن جذب نقدینگی در بورس چیست؟
از نظر علم اقتصاد فرض مان بر این است که بازار سهام بازاری باشد که شرکت ها نیاز های مالی خودشان را از طریق افزایش سرمایه از آنجا تامین کنند. چون به تدریج دارند بزرگ می شوند هرچه لازم دارند از سهامداران بیایند از طریق افزایش سرمایه بگیرند. این ارزان ترین شیوه تامین مالی است برای اینکه از این بابت شرکت چیزی نمی پردازد. یعنی وقتی برود وام بگیرد باید بهره اقساط را بدهد ولی وقتی به سهام دار مراجعه می کند می تواند از طریق بورس این بهره هارا به آنها پرداخت کند. فرض کلی بر این است وقتی ما سهامداران را به سمت بازار سهام جذب می کنیم شرکت های پذیرفته شده در بورس از مراجعه به سیستم بانکی برای گرفتن اعتبار و تسهلات خود داری کنند و خودداری آنها منجر به این شود که بخشی از منابع بانکی آزاد شود. با این منابع آزاد شده سیستم بانکی بتوانداین وجوه را در اختیار متقاضیان دیگری قرار دهد. عملا وقتی مردم را به سمت بازار سهام جلب می کنند و بعد هم شرکت مجددا سراغ سیستم بانکی می رود تمام دیدگاه کلی که راجع بازار وجود دارد به هم می خورد.
نظر