یک سال پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر، جنگ ایالات متحده با عراق آغاز شد و طلا از 300 دلار در هر اونس افزایش یافت و شاخص دلار از 110 کاهش یافت. جنگ بین آمریکا و عراق بیش از 2 تریلیون دلار هزینه داشت و به همین دلیل، بدهی ملی ایالات متحده از 5.5 تریلیون دلار به 7.5 تریلیون دلار در سال 2005 افزایش یافت و نسبت بدهی دولت آمریکا به تولید ناخالص داخلی از 55٪ در سال 2001 به 62% در سال 2005 افزایش یافت.
کسری حساب جاری ایالات متحده، که تراز تجارت به علاوه درآمد خالص و پرداخت مستقیم را ارزیابی می کند، از سال 2002 تا 2006، 120 میلیارد دلار افزایش یافت و به 220- میلیارد دلار رسید.
کاهش شاخص دلار آمریکا (از سال 2002 تا 2008) باعث رشد کالاها شد؛ برای مثال، شاخص دفتر تحقیقات کالا (crb) از 150 در سال 2002، به 460 در سال 2008 افزایش یافت. نرخ تورم ایالات متحده تحت تأثیر رشد کالاها قرار گرفت و از 1٪ در سال 2000، به 4٪ در 2006 افزایش یافت.
هنگامی که اقتصاد رونق داشت و قیمت ها در حال افزایش بود، فدرال رزرو نرخ بهره را از 1٪ در سال 2005 به 5٪ در 2007 افزایش داد و به همین دلیل، بازارها تحت فشار قرار گرفتند و سرانجام، در سال 2008، حباب ها ترکیدند و بازارها به شدت دچار رکود شدند. برای مثال، نفت خام برنت و مس هر دو 70٪ افت کردند.
معمولاً، زمانی که اقتصاد دچار بحران می شود، استراتژی حفظ نقدینگی برای سرمایه گذاران منطقی است؛ به عبارت دیگر، سرمایه گذاران ترجیح می دهند همه چیز را بفروشند تا پول نقد را به دست آورند و آن را نگه دارند. به همین دلیل، پس از بحران مالی سال 2008، کالاها و سهام و حتی طلا افت کرد و ارزش دلار آمریکا افزایش یافت.
به دلیل بحران مالی سال 2008، فدرال رزرو شروع به کاهش نرخ بهره به 0٪ کرده و ترازنامه مرکزی را به بیش از 2 تریلیون دلار آمریکا افزایش داد.
با افزایش ترازنامه فدرال رزرو در سال 2008، نسبت بین ترازنامه فدرال رزرو به طلا نیز به شدت افزایش یافت. معمولاً، وقتی این نسبت خیلی سریع بالا می رود و از میانگین فاصله می گیرد، نشان می دهد که طلا ارزان می شود.
نرخ تورم ایالات متحده در سال 2009، تحت تاثیر افزایش شدید ترازنامه فدرال رزرو (چاپ پول)، شروع به افزایش کرد، و پس از آن، ارزش طلا نیز شروع به افزایش کرد. معمولاً وقتی نرخ تورم بالا می رود، سرمایه گذاران استراتژی «حفظ نقدینگی اشتباه است» را منطقی می دانند و آنها ترجیح می دهند برای جلوگیری از کاهش قدرت خرید نقدینگی خود، فلزات گرانبها مانند طلا یا سهام یا کالاها را خریداری کنند.
کسری حساب جاری ایالات متحده، که تراز تجارت به علاوه درآمد خالص و پرداخت مستقیم را ارزیابی می کند، از سال 2002 تا 2006، 120 میلیارد دلار افزایش یافت و به 220- میلیارد دلار رسید.
کاهش شاخص دلار آمریکا (از سال 2002 تا 2008) باعث رشد کالاها شد؛ برای مثال، شاخص دفتر تحقیقات کالا (crb) از 150 در سال 2002، به 460 در سال 2008 افزایش یافت. نرخ تورم ایالات متحده تحت تأثیر رشد کالاها قرار گرفت و از 1٪ در سال 2000، به 4٪ در 2006 افزایش یافت.
هنگامی که اقتصاد رونق داشت و قیمت ها در حال افزایش بود، فدرال رزرو نرخ بهره را از 1٪ در سال 2005 به 5٪ در 2007 افزایش داد و به همین دلیل، بازارها تحت فشار قرار گرفتند و سرانجام، در سال 2008، حباب ها ترکیدند و بازارها به شدت دچار رکود شدند. برای مثال، نفت خام برنت و مس هر دو 70٪ افت کردند.
معمولاً، زمانی که اقتصاد دچار بحران می شود، استراتژی حفظ نقدینگی برای سرمایه گذاران منطقی است؛ به عبارت دیگر، سرمایه گذاران ترجیح می دهند همه چیز را بفروشند تا پول نقد را به دست آورند و آن را نگه دارند. به همین دلیل، پس از بحران مالی سال 2008، کالاها و سهام و حتی طلا افت کرد و ارزش دلار آمریکا افزایش یافت.
به دلیل بحران مالی سال 2008، فدرال رزرو شروع به کاهش نرخ بهره به 0٪ کرده و ترازنامه مرکزی را به بیش از 2 تریلیون دلار آمریکا افزایش داد.
با افزایش ترازنامه فدرال رزرو در سال 2008، نسبت بین ترازنامه فدرال رزرو به طلا نیز به شدت افزایش یافت. معمولاً، وقتی این نسبت خیلی سریع بالا می رود و از میانگین فاصله می گیرد، نشان می دهد که طلا ارزان می شود.
نرخ تورم ایالات متحده در سال 2009، تحت تاثیر افزایش شدید ترازنامه فدرال رزرو (چاپ پول)، شروع به افزایش کرد، و پس از آن، ارزش طلا نیز شروع به افزایش کرد. معمولاً وقتی نرخ تورم بالا می رود، سرمایه گذاران استراتژی «حفظ نقدینگی اشتباه است» را منطقی می دانند و آنها ترجیح می دهند برای جلوگیری از کاهش قدرت خرید نقدینگی خود، فلزات گرانبها مانند طلا یا سهام یا کالاها را خریداری کنند.