ضرب المثلی در دنیای تجارت وجود دارد که می گوید اگر بدون استاپ لاس و بدون داشتن نسبت ریسک به سود مناسب معامله کنید، محکوم به شکست هستید. از دیدگاه من، این مثل فقط تا حدی درست است، چون تا حد زیادی به نوع معامله گر بستگی دارد: اسکالپر (معامله گرانی که به دنبال سودهای کوتاه مدت، خروج سریع از بازار و داشتن هرچه بیشتر ورودی در طول روز معامله هستند) یا یک سرمایه گذار میان مدت (معامله گرانی که بر اساس نمودارهای بازه زمانی بالاتر، از نمودارهای روزانه تا ماهانه، ارزها را معامله می کنند).
بنابراین، عبارت بالا به احتمال زیاد دسته دوم معاملهگرانی را که در اینجا ذکر شد، مورد توجه قرار میدهد، چون اسکالپینگ میتواند بدون نیاز به استفاده از استراتژیهای استاپ لاس و نسبت ریسک به سود (risk/reward ratio) بسیار موفق باشد.
از سوی دیگر، سرمایهگذار میانمدت سرمایهگذاری است که شبیه معاملهگر حرفهای عمل میکند، به این معنا که تحلیلهای او مبتنی بر تحلیل بازار از دو منظر تکنیکال و فاندامنتال است.
در حالی که اسکالپر عمدتاً، فقط تا زمانی به عوامل فاندامنتال نگاه می کند که دادهها/شاخص اقتصادی منتشر میشوند، سرمایهگذار به دنبال این است که بفهمد چرا یک داده اقتصادی خاص به این شکل آمده است، چه معنایی برای ارز دارد، و چگونه از آن به نفع خود در معاملات استفاده کند.
شناسایی یک روند جدید احتمالی به این معنا نیست که سرمایهگذار میانمدت جهش میکند و معامله را به همین شکل انجام میدهد، بلکه به احتمال زیاد به دنبال تنظیماتی است که جذابترین نسبت ریسک به سود را ارائه میکنند.
نسبت ریسک به سود باید بهعنوان نسبت بین میزان ریسکپذیری شما برای به دست آوردن نتیجهای خاص تعریف شود. به عنوان مثال، اگر معاملهگری تصمیم بگیرد که جفت ارز یورو/ دلار آمریکا را در سطح 1.30 بخرد و از استاپ لاس پنجاه پیپ یا 1.2950 و سود برداشتی 100 پیپ یا 1.31 استفاده کند، نسبت ریسک به سود 1:2 است، به این معنی که برای هر پیپ در معرض ریسک قرار گرفته، دو پیپ سود بالقوه وجود دارد. هر چه این نسبت بالاتر باشد، بهتر است و معامله گران تلاش می کنند تا تنظیمات مناسب را برای برخورداری از نسبتی تا حد امکان بالا شناسایی کنند.
نسبت ریسک به سود خوب (که نسبت rr نیز نامیده میشود) نسبت 1:3 در نظر گرفته میشود، و معاملهگرانی هستند که اگر نسبت rr که مبنای معامله آنها است وجود نداشته باشد، عملاً از انجام برخی معاملات خودداری میکنند، و چنین قوانینی بخشی از سیستم مدیریت پول است که هر معامله گری باید داشته باشد.
سرمایهگذار میانمدت همیشه به دنبال تنظیماتی است که نسبت rr مورد نظر خود را فراهم میکند و به همین دلیل، از مزیت رقابتی در مقایسه با اسکالپرها برخوردار هستند، چون یک معامله موفق با نسبت rr 1:3 باید سه مورد بد احتمالی را پوشش دهد. و به همین دلیل است که نسبت rr باید در هر سیستم مدیریت پولی که هر معامله گری استفاده می کند، گنجانده شود.
با این حال، برخی نکات منفی مربوط به معاملات با نسبت rr خاص وجود دارد، چون بازارها بیشتر زمان را در حالت ثبات می گذرانند و داشتن یک نسبت rr بزرگ به این معنی است که باید فقط زمانی معامله کرد که بازارها روند یا نوسان دارند. این مسئل تا حد زیادی به ریسک پذیری بستگی دارد، چون همان نسبت rr را می توان حتی زمانی معامله کرد که بازارها آنقدر نوسان ندارند؛ بنابراین، ریسک کمتر قطعا راه حل خوبی خواهد بود.
اما بازارهای ارز با سطوح بیثباتی شدید و جهشهای مکرر مشخص میشوند و این مسئله یافتن سطوح ورودی که از نسبت rr خوب اطمینان حاصل می کند را اگر غیرممکن نسازد، دشوار میکند.
در مجموع، تجارت با نسبت rr به معاملهگران کمک میکند تا نظم بیشتری داشته باشند و تجارت یکی از حوزههایی است که اگر فرد میخواهد موفق باشد، به نظم و انضباط نیاز دارد.
منبع
بنابراین، عبارت بالا به احتمال زیاد دسته دوم معاملهگرانی را که در اینجا ذکر شد، مورد توجه قرار میدهد، چون اسکالپینگ میتواند بدون نیاز به استفاده از استراتژیهای استاپ لاس و نسبت ریسک به سود (risk/reward ratio) بسیار موفق باشد.
از سوی دیگر، سرمایهگذار میانمدت سرمایهگذاری است که شبیه معاملهگر حرفهای عمل میکند، به این معنا که تحلیلهای او مبتنی بر تحلیل بازار از دو منظر تکنیکال و فاندامنتال است.
در حالی که اسکالپر عمدتاً، فقط تا زمانی به عوامل فاندامنتال نگاه می کند که دادهها/شاخص اقتصادی منتشر میشوند، سرمایهگذار به دنبال این است که بفهمد چرا یک داده اقتصادی خاص به این شکل آمده است، چه معنایی برای ارز دارد، و چگونه از آن به نفع خود در معاملات استفاده کند.
شناسایی یک روند جدید احتمالی به این معنا نیست که سرمایهگذار میانمدت جهش میکند و معامله را به همین شکل انجام میدهد، بلکه به احتمال زیاد به دنبال تنظیماتی است که جذابترین نسبت ریسک به سود را ارائه میکنند.
نسبت ریسک به سود باید بهعنوان نسبت بین میزان ریسکپذیری شما برای به دست آوردن نتیجهای خاص تعریف شود. به عنوان مثال، اگر معاملهگری تصمیم بگیرد که جفت ارز یورو/ دلار آمریکا را در سطح 1.30 بخرد و از استاپ لاس پنجاه پیپ یا 1.2950 و سود برداشتی 100 پیپ یا 1.31 استفاده کند، نسبت ریسک به سود 1:2 است، به این معنی که برای هر پیپ در معرض ریسک قرار گرفته، دو پیپ سود بالقوه وجود دارد. هر چه این نسبت بالاتر باشد، بهتر است و معامله گران تلاش می کنند تا تنظیمات مناسب را برای برخورداری از نسبتی تا حد امکان بالا شناسایی کنند.
نسبت ریسک به سود خوب (که نسبت rr نیز نامیده میشود) نسبت 1:3 در نظر گرفته میشود، و معاملهگرانی هستند که اگر نسبت rr که مبنای معامله آنها است وجود نداشته باشد، عملاً از انجام برخی معاملات خودداری میکنند، و چنین قوانینی بخشی از سیستم مدیریت پول است که هر معامله گری باید داشته باشد.
سرمایهگذار میانمدت همیشه به دنبال تنظیماتی است که نسبت rr مورد نظر خود را فراهم میکند و به همین دلیل، از مزیت رقابتی در مقایسه با اسکالپرها برخوردار هستند، چون یک معامله موفق با نسبت rr 1:3 باید سه مورد بد احتمالی را پوشش دهد. و به همین دلیل است که نسبت rr باید در هر سیستم مدیریت پولی که هر معامله گری استفاده می کند، گنجانده شود.
با این حال، برخی نکات منفی مربوط به معاملات با نسبت rr خاص وجود دارد، چون بازارها بیشتر زمان را در حالت ثبات می گذرانند و داشتن یک نسبت rr بزرگ به این معنی است که باید فقط زمانی معامله کرد که بازارها روند یا نوسان دارند. این مسئل تا حد زیادی به ریسک پذیری بستگی دارد، چون همان نسبت rr را می توان حتی زمانی معامله کرد که بازارها آنقدر نوسان ندارند؛ بنابراین، ریسک کمتر قطعا راه حل خوبی خواهد بود.
اما بازارهای ارز با سطوح بیثباتی شدید و جهشهای مکرر مشخص میشوند و این مسئله یافتن سطوح ورودی که از نسبت rr خوب اطمینان حاصل می کند را اگر غیرممکن نسازد، دشوار میکند.
در مجموع، تجارت با نسبت rr به معاملهگران کمک میکند تا نظم بیشتری داشته باشند و تجارت یکی از حوزههایی است که اگر فرد میخواهد موفق باشد، به نظم و انضباط نیاز دارد.
منبع