سلام مجدد
هر دفعه میگم در پست بعدی از قرآن خواهم گفت ولی باز میافته برای پست های بعدی
دکتر جان ، مطالب شما کاملا آموزنده هست و من همیشه به دوستان عرض میکنم انسانها دو دسته اند آنهایی که تجربه میکنند و آنهایی که از تجربه ی دیگران درس میگیرند ، ما هم از شما درس میگیریم.
ممیز عزیر با دنیای موازی یا نظریه تارها موافقم ولی تا حد نظریه
حالا یه خاطره از دوستی که چند سال پیش آشنا شدم براتون نقل کنم
این بنده خدا یه مغازه ی سی دی فروشی داشت (حالا اجاره ای بود یا مالک بود سوال نکردم ) ، به گفته ی خودش خیلی لات بود و همش هم دعوا میافتاد و پاسگاه منطقه از دستش کلافه شده بودند
بنده خدا یه روز تصمیم میگیره آدم مثبتی بشه و نامزد میکنه و وام ازدواج میگیره فکر کنم گفته بود یک میلیون تومان
میلغ یک تومنش به سرعت داشت خرج میشد و 300 تومن دیگه براش باقی مونده بود ، با خودش میگه اگه این 300 هزار تومن هم تمام بشه من خودمو میکشم و میره 3 تا قرص برنج میخره و تو جیبش نگه میداره و قسم خورده بود که بعد از اتمام پولش قرصا رو بخوره
و با خودش کلنجار میرفته که یه روز یکی میاد به مغازه اش که قبلا از دوستانش بود و پیشنهاد کاری میده که مرتبط بود با اینترنت و . . . ( اسم نمیبرم ) میگه من که کامپیوتر ندارم و من که پولی ندارم و من بلد نیستم ( کار قانونی )
یارو که برای کاری به ساری آمده بود میگه این امکانات را من میدم ماه اول بر میگردم ببینم چکار کردی
رفیق ما تمام نوچه هاشو جمع کرد و همه را بسیج کرد تا اینو راه انداختن
سرتونو درد نیارم ، رفیقم تعریف میکرد با اینکه خونه ای نداشت و تو خونه ی پدریش با برادر و خواهراش زندگی میکرد یک اطاق را برای کارش قرار داد و پول هایی که بدست آورد را روی هم گذاشته بود و تبدیل به تپه ای از پول شد که میخواست بره بیرون با خودش گفت که من با این پول ها چکار کنم
خلاصه (زیاد رفتم تو حاشیه ) پارسال که دیدمش وضع مالی بسیار خوبی داشت و برای خودش ماشین خوبی خریداری کرد و ویلایی بزرگ در کوهستان ساخت و خونه ای در ساری گرفت
از همه جالبتر اینکه این فرد که قبلا خلاف کار بود و شرور بود الان تبدیل به آدم سربه زیر و آدم بسیار دستو دلباز شد و با اینکه تحصیلات دانشگاهی ندارد انگار با یه تحصیل کرده از دانشگاه معتبر در حال صحبت هستی
حالا چه چیز شد که این چنین شد ؟ جبر بود یا اختیار ؟
----------------------------------------------------------------------
تا حالا دقت کرده اید که در دبی را که مدتی بود مثال میزنم( در کلیت )
اکثر مدیران نسبت به هندی ها انگلیسی ها چینی ها ، ایرانی هستند
اکثر صاحب شرکت های بزرگ ایرانی هستند
اکثر کارگران ، هندی ، بنگلادشی هستند
اکثر منشی ها فیلیپینی هستند
در انگلیس هم ایرانی ها جزء پولدارها هستند
-------------------------------------------------------------------
در انتخابات ریاست جمهوری مردم رفتند رای دادن
آیا مردم خواستن که آقای روجانی رای بیاورد؟ ( البته که مردم خواستن از دید اول ) یا کاری کردن که مردم چنین فکر کنند که با رای دادن به آقای روحانی اوضاع درست میشود؟
هیچ میدانستید که اگر آقای روحانی رای نمیاورد اوضاع از دست آقایان خارج میشد؟ آیا مهره های شطرنج انتحابات به زیبایی چیده نشد که ما بریم پای صندوق رای و رای ما همان حرکت اجباری مهره ی شطزنج نبود؟
کاری با سیاست ندارم .
هر دفعه میگم در پست بعدی از قرآن خواهم گفت ولی باز میافته برای پست های بعدی
دکتر جان ، مطالب شما کاملا آموزنده هست و من همیشه به دوستان عرض میکنم انسانها دو دسته اند آنهایی که تجربه میکنند و آنهایی که از تجربه ی دیگران درس میگیرند ، ما هم از شما درس میگیریم.
ممیز عزیر با دنیای موازی یا نظریه تارها موافقم ولی تا حد نظریه
حالا یه خاطره از دوستی که چند سال پیش آشنا شدم براتون نقل کنم
این بنده خدا یه مغازه ی سی دی فروشی داشت (حالا اجاره ای بود یا مالک بود سوال نکردم ) ، به گفته ی خودش خیلی لات بود و همش هم دعوا میافتاد و پاسگاه منطقه از دستش کلافه شده بودند
بنده خدا یه روز تصمیم میگیره آدم مثبتی بشه و نامزد میکنه و وام ازدواج میگیره فکر کنم گفته بود یک میلیون تومان
میلغ یک تومنش به سرعت داشت خرج میشد و 300 تومن دیگه براش باقی مونده بود ، با خودش میگه اگه این 300 هزار تومن هم تمام بشه من خودمو میکشم و میره 3 تا قرص برنج میخره و تو جیبش نگه میداره و قسم خورده بود که بعد از اتمام پولش قرصا رو بخوره
و با خودش کلنجار میرفته که یه روز یکی میاد به مغازه اش که قبلا از دوستانش بود و پیشنهاد کاری میده که مرتبط بود با اینترنت و . . . ( اسم نمیبرم ) میگه من که کامپیوتر ندارم و من که پولی ندارم و من بلد نیستم ( کار قانونی )
یارو که برای کاری به ساری آمده بود میگه این امکانات را من میدم ماه اول بر میگردم ببینم چکار کردی
رفیق ما تمام نوچه هاشو جمع کرد و همه را بسیج کرد تا اینو راه انداختن
سرتونو درد نیارم ، رفیقم تعریف میکرد با اینکه خونه ای نداشت و تو خونه ی پدریش با برادر و خواهراش زندگی میکرد یک اطاق را برای کارش قرار داد و پول هایی که بدست آورد را روی هم گذاشته بود و تبدیل به تپه ای از پول شد که میخواست بره بیرون با خودش گفت که من با این پول ها چکار کنم
خلاصه (زیاد رفتم تو حاشیه ) پارسال که دیدمش وضع مالی بسیار خوبی داشت و برای خودش ماشین خوبی خریداری کرد و ویلایی بزرگ در کوهستان ساخت و خونه ای در ساری گرفت
از همه جالبتر اینکه این فرد که قبلا خلاف کار بود و شرور بود الان تبدیل به آدم سربه زیر و آدم بسیار دستو دلباز شد و با اینکه تحصیلات دانشگاهی ندارد انگار با یه تحصیل کرده از دانشگاه معتبر در حال صحبت هستی
حالا چه چیز شد که این چنین شد ؟ جبر بود یا اختیار ؟
----------------------------------------------------------------------
تا حالا دقت کرده اید که در دبی را که مدتی بود مثال میزنم( در کلیت )
اکثر مدیران نسبت به هندی ها انگلیسی ها چینی ها ، ایرانی هستند
اکثر صاحب شرکت های بزرگ ایرانی هستند
اکثر کارگران ، هندی ، بنگلادشی هستند
اکثر منشی ها فیلیپینی هستند
در انگلیس هم ایرانی ها جزء پولدارها هستند
-------------------------------------------------------------------
در انتخابات ریاست جمهوری مردم رفتند رای دادن
آیا مردم خواستن که آقای روجانی رای بیاورد؟ ( البته که مردم خواستن از دید اول ) یا کاری کردن که مردم چنین فکر کنند که با رای دادن به آقای روحانی اوضاع درست میشود؟
هیچ میدانستید که اگر آقای روحانی رای نمیاورد اوضاع از دست آقایان خارج میشد؟ آیا مهره های شطرنج انتحابات به زیبایی چیده نشد که ما بریم پای صندوق رای و رای ما همان حرکت اجباری مهره ی شطزنج نبود؟
کاری با سیاست ندارم .
نظر