بچه که بودم از ارتفاع میترسیم .. همین الانم میترسم ... حتی کوه که میروم از نگاه کردن به پایین حراس دارم ... زمان بگذشت و ما بزرگ و بزرگتر شدیم و این در ترس در ما نهادینه شد ... هر گاه به یک آسمان خراش یا کوه یا دره یا حتی هواپیما نگاه میکنم از ترس و دلهره جانم به لبم می آید ... اما هر وقت که قدم در راه نهادم ترسم کمتر شد ... قدم برداشتمو ترسیدم ... جلو رفتمو ترسیدم .
این ترس از ضرر و زیان درون من در رابطه با بازار های مالی هم بود ... روز اولی که با ف ا ر ک س آشنا شدم حتی ترس فشردن کلیک موس جهت معامله را داشتم ... همیشه از انس و طلا میترسیدم ... یادمه اولین بار که انس معامله کردم چنان ترس داشتم که نفهمیدم چه میکنم ... اونقدر ترسیدم که بعد یک ضرر بزرگ دیگر قید انس را زدم ... اما آیا این ترس ها راه گشای من بود ؟؟؟ آیا این ترس ها مرا به جایی میرساند ؟؟؟
هر بار که میترسیدم از بازار دور تر میشدم اما تصمیم گرفتم تا برای یک بار هم که شده بترسم ولی قدم بردارم ... در بازار طلای داخلی هم به همین منوال بودم ... ترسیدم ترسیدم ترسیدم .
ولی دیگر بس بود ... کوه درست است که ارتفاع دارد و ترسناک ... اما من می بایست به آن قله برسم .... تصمیم گرفتم از راهنمای خوب و یک نقشه ی خوب و یک راه خوب استفاده کنم ... هر چقدر هم همراه خوب و نقشه ی خوب داشته باشی اما وقتی قدم در راه میگذاری در آن ارتفاع سرت گیج میرود ... ترس را چه کنم ؟؟؟
تصمیم گرفتم قدم هایم رو با دقت بردارم ... پشت سر را نگاه نکنم ... ساده به همه چیز نگاه کنم ... فقط به جلو رفتن و قدم برداشتن فکر کنم ... اما باز هم میترسیدم .
ترس را نمیشود کاری کرد ... ترس همیشه با ما هست و خواهد بود ... هر چقدر هم نقشه ی راه خوبی داشته باشید .. هر چقدر هم امکانات خوبی به همراه داشته باشید باز هم میترسید .
عده ای فکر میکنن که میبایست تمامی جنبه های راه را بررسی کرد ... همه چیز را در نظر گرفت ... مگر آدمی چقدر عمر میکند که تو نشسته ای تا یک حرفه ای شوی ؟؟؟
حرفه ای شدن جز در راه قدم برداشتن به دست نمی آید .... شما اگر ساعت ها و روزها ... از راهنماهای خوب .. از نقشه های خوب و غیره استفاده کنید ... جز اینکه دست آخر قدم بر ندارید و از تجربه ی شخصی و خلایقتو تفکر خیش برای رسیدن به هدفتان بهره نبرید راه دگری ندارید .
دیگر وابستگی بس است ... خودتان باشید ... دیگر جمع آوری توشه ی راه بس است خودتان باشید ... دیگر کسب علم و فن راه بس است خودتان باشید .... فقط و فقط خودتان باشید .
فکر میکنید گذشتگان نمیترسیدند ؟؟ فکر میکنید گذشتگان آگاهی کامل داشته اند ؟؟ فکر میکنید گذشتگان همه فن حریف بودن ؟؟
نگاهی به پدرانمان کنیم ... آنها که این همه راه را با کمترین علم طی کردند اما دست آخر طی کردند .... همیشه گفتم هستند آدم هایی که با یک چرتکه ساده یک بنگاه اقتصادی را میگردانند و هستند انسان هایی که شب و روز در حال کسب علم اقتصادن ولی افسوس که در امور خانه ی خود مانده اند .
به خودآی ... دیگر وقت بلند شدن است .... خسته ای ؟؟ مگر تا اکنون جز فکر و کسب تجارب دیگران کار دیگه ای هم کرده ای ؟؟؟ فقط چون ترسیدی مجبور به ماندن شدی و به خیال خود که بگذار تا بیشتر و بیشتر بدانم ... در طول راه از مسیر یاد خواهی گرفت که چگونه باشی ...
دستت را بگذار بر روی زانوهایت و بلند شو ... من هم به مانند تو میترسم ... بیا با هم بترسیم و قدم برداریم ...
حرف شکست خورده ها را گوش نده ... آنها ترسو هایی هستند که یک بار زمین خوردن و دیگر از ترس دوباره زخم خوردن بر نمیخیزند ....
سخنی بود از روی دل ...
بابک چابک ... چهارشنبه 31 اردیبهشت 93 .
این ترس از ضرر و زیان درون من در رابطه با بازار های مالی هم بود ... روز اولی که با ف ا ر ک س آشنا شدم حتی ترس فشردن کلیک موس جهت معامله را داشتم ... همیشه از انس و طلا میترسیدم ... یادمه اولین بار که انس معامله کردم چنان ترس داشتم که نفهمیدم چه میکنم ... اونقدر ترسیدم که بعد یک ضرر بزرگ دیگر قید انس را زدم ... اما آیا این ترس ها راه گشای من بود ؟؟؟ آیا این ترس ها مرا به جایی میرساند ؟؟؟
هر بار که میترسیدم از بازار دور تر میشدم اما تصمیم گرفتم تا برای یک بار هم که شده بترسم ولی قدم بردارم ... در بازار طلای داخلی هم به همین منوال بودم ... ترسیدم ترسیدم ترسیدم .
ولی دیگر بس بود ... کوه درست است که ارتفاع دارد و ترسناک ... اما من می بایست به آن قله برسم .... تصمیم گرفتم از راهنمای خوب و یک نقشه ی خوب و یک راه خوب استفاده کنم ... هر چقدر هم همراه خوب و نقشه ی خوب داشته باشی اما وقتی قدم در راه میگذاری در آن ارتفاع سرت گیج میرود ... ترس را چه کنم ؟؟؟
تصمیم گرفتم قدم هایم رو با دقت بردارم ... پشت سر را نگاه نکنم ... ساده به همه چیز نگاه کنم ... فقط به جلو رفتن و قدم برداشتن فکر کنم ... اما باز هم میترسیدم .
ترس را نمیشود کاری کرد ... ترس همیشه با ما هست و خواهد بود ... هر چقدر هم نقشه ی راه خوبی داشته باشید .. هر چقدر هم امکانات خوبی به همراه داشته باشید باز هم میترسید .
عده ای فکر میکنن که میبایست تمامی جنبه های راه را بررسی کرد ... همه چیز را در نظر گرفت ... مگر آدمی چقدر عمر میکند که تو نشسته ای تا یک حرفه ای شوی ؟؟؟
حرفه ای شدن جز در راه قدم برداشتن به دست نمی آید .... شما اگر ساعت ها و روزها ... از راهنماهای خوب .. از نقشه های خوب و غیره استفاده کنید ... جز اینکه دست آخر قدم بر ندارید و از تجربه ی شخصی و خلایقتو تفکر خیش برای رسیدن به هدفتان بهره نبرید راه دگری ندارید .
دیگر وابستگی بس است ... خودتان باشید ... دیگر جمع آوری توشه ی راه بس است خودتان باشید ... دیگر کسب علم و فن راه بس است خودتان باشید .... فقط و فقط خودتان باشید .
فکر میکنید گذشتگان نمیترسیدند ؟؟ فکر میکنید گذشتگان آگاهی کامل داشته اند ؟؟ فکر میکنید گذشتگان همه فن حریف بودن ؟؟
نگاهی به پدرانمان کنیم ... آنها که این همه راه را با کمترین علم طی کردند اما دست آخر طی کردند .... همیشه گفتم هستند آدم هایی که با یک چرتکه ساده یک بنگاه اقتصادی را میگردانند و هستند انسان هایی که شب و روز در حال کسب علم اقتصادن ولی افسوس که در امور خانه ی خود مانده اند .
به خودآی ... دیگر وقت بلند شدن است .... خسته ای ؟؟ مگر تا اکنون جز فکر و کسب تجارب دیگران کار دیگه ای هم کرده ای ؟؟؟ فقط چون ترسیدی مجبور به ماندن شدی و به خیال خود که بگذار تا بیشتر و بیشتر بدانم ... در طول راه از مسیر یاد خواهی گرفت که چگونه باشی ...
دستت را بگذار بر روی زانوهایت و بلند شو ... من هم به مانند تو میترسم ... بیا با هم بترسیم و قدم برداریم ...
حرف شکست خورده ها را گوش نده ... آنها ترسو هایی هستند که یک بار زمین خوردن و دیگر از ترس دوباره زخم خوردن بر نمیخیزند ....
سخنی بود از روی دل ...
بابک چابک ... چهارشنبه 31 اردیبهشت 93 .
نظر