اطلاعیه

بستن

راهنمای فروم - حتما بخوانید

با سلام

قابل توجه کاربران محترم تالار گفتگو

قبل از ارسال پست یا ایجاد موضوع جدید، تاپیک قوانین و راهنمای فروم را مطالعه نمائید.

کاربران و مخصوصا تازه واردین لطفا دقت باشید که هرگونه پیشنهاد مدیریت سرمایه یا فروش تحلیل و یا برگزاری کلاس و ... که خارج از محیط عمومی فروم باشد را به هیچ عنوان بدون تحقیق و کسب اطلاعات کامل و کافی دنبال نکنید در غیر این صورت مسئولیت و عواقب آن بر عهده خود شخص می باشد.

همچنین لازم به ذکر است مسئولیت ارتباطات خارج از پست های عمومی فروم اعم از پیام خصوصی یا چت یا دیداری یا شنیداری با سایر اعضای فروم کاملا با خود اعضا هست و وارد کردن آن به صورت عمومی در فروم ممنوع است. برای امنیت بیشتر جهت گرفتن پاسخ سوالات خود از انجمنها استفاده نمایید.

دوستان توجه داشته باشند که تمامی بخش های اختصاصی و عمومی فروم کاملا رایگان بوده و به هیچ عنوان نیاز به پرداخت وجه به هیچ کس برای باز شدن دسترسی نیست.

منتها به این دلیل که در این بخش ها معمولا کار تیم ورک و گروهی انجام میشود، مناسب ورود افراد با شرایط خاصی است که مدیر آن بخش تعیین میکند و برای همه افراد کارایی ندارد چون مستلزم بر عهده گرفتن مسئولیت یا دانش کافی در آن حوزه می باشد.

لذا ضمن پوزش از کاربرانی که تقاضای دسترسی آن ها به بخش های اختصاصی توسط مدیران بخش رد میشود، توصیه میکنیم که پس از فراگیری موضوعات عمومی و تخصصی فراوانی که در روی فروم قرار دارد چنانچه برنامه ویژه ای برای کار در بخش های اختصاصی و کار گروهی دارند آن را مکتوب برای مدیران هر بخش بنویسند و سپس اقدام به درخواست دسترسی بکنند.


با احترام
مشاهده بیشتر
مشاهده کمتر

دل نوشته ها

بستن
این موضوع بسته شده است
X
X
 
  • فیلتر کردن
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
پست های جدید

  • #31


    سه چیز را با ا حتیاط بردار:
    قدم،قلم،قسم!

    سه چیز را پاک نگهدار:
    جسم،لباس،خیال !

    از سه چیز کار بگیر:
    عقل،همت،صبر!

    از سه چیزخود را نگهدار:
    افسوس، فریاد، نفرین کردن!

    سه چیز را آلوده نکن:

    قلب،زبان،چشم!

    اما سه چیز را هیچگاه و هیچوقت فراموش نکن:

    خدا،مرگ و دوست خوب...

    نظر


    • #32


      دلم گرفت!!!

      امشب به یاد تک تک ِ شب ها دلم گرفت

      در اضطراب کهنه ی غم ها ، دلم گرفت

      انگار بغض تازه ای از نو شکسته شد

      در التهاب ِ خیس ِ ورق ها ، دلم گرفت !

      از خواندن تمام خبر ها تنم بسوخت ...

      از گفتن تمام غزل ها دلم گرفت ...

      در انتظار تا که بگیرم خبر ز تو ...

      در آتش ِ گرفته سراپا... دلم گرفت !

      متروکه نیست خلوتِ سرد دلم ولی

      از ارتباطِ مردم ِدنیا دلم گرفت !!

      یک رد ِ پا که سهم ِ من از بی نشانی است!

      از رد ِ خون که مانده به هر جا ، دلم گرفت

      اینجا منم و خاطره هایی تمام تلخ

      اقرار میکنم درآمدم از پا ... دلم گرفت ...

      نه اینکه فکر کنی دل ، از تو کنده ام !

      یا اینکه ازمحال تمنا دلم گرفت !

      از لحظه ای که هر دو نگاهم اسیر شد

      در امتداد هیچ ِ قدم ها دلم گرفت

      از لحظه ای که خیس شدم در خیال تو

      آن دم که تنگ شدند نفس ها دلم گرفت

      ازین که باز تو نیستی کنار من

      ازین که باز خسته و تنها ... دلم گرفت

      تکرار می کنم این سطرهای کهنه را ...

      تکرار می کنم که خدایا !! دلم گرفت


      =============================


      دلتنگی های من


      خود را شبی در آینه دیدم ، دلم گرفت
      از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت

      از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
      بالاتر از خود نپریدم دلم گرفت

      از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
      حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت

      کم کم به سطح آینه ام برف می نشست
      دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت

      دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
      رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت


      نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد و
      من
      از اینکه هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت


      شاعر کنار جو گذر عمر دید و من
      خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
      ویرایش توسط مهدی موسوی : https://www.traderha.com/member/3099-مهدی-موسوی در ساعت 10-06-2013, 07:39 PM
      تحلیل طلا در بازه های زمانی گوناگون در کانال https://t.me/sofitahlil
      قابل استفاده برای تریدر های مبتدی

      نظر


      • #33
        نوشته اصلی توسط soficoo نمایش پست ها


        دلم گرفت!!!

        امشب به یاد تک تک ِ شب ها دلم گرفت

        در اضطراب کهنه ی غم ها ، دلم گرفت

        انگار بغض تازه ای از نو شکسته شد

        در التهاب ِ خیس ِ ورق ها ، دلم گرفت !

        از خواندن تمام خبر ها تنم بسوخت ...

        از گفتن تمام غزل ها دلم گرفت ...

        در انتظار تا که بگیرم خبر ز تو ...

        در آتش ِ گرفته سراپا... دلم گرفت !

        متروکه نیست خلوتِ سرد دلم ولی

        از ارتباطِ مردم ِدنیا دلم گرفت !!

        یک رد ِ پا که سهم ِ من از بی نشانی است!

        از رد ِ خون که مانده به هر جا ، دلم گرفت

        اینجا منم و خاطره هایی تمام تلخ

        اقرار میکنم درآمدم از پا ... دلم گرفت ...

        نه اینکه فکر کنی دل ، از تو کنده ام !

        یا اینکه ازمحال تمنا دلم گرفت !

        از لحظه ای که هر دو نگاهم اسیر شد

        در امتداد هیچ ِ قدم ها دلم گرفت

        از لحظه ای که خیس شدم در خیال تو

        آن دم که تنگ شدند نفس ها دلم گرفت

        ازین که باز تو نیستی کنار من

        ازین که باز خسته و تنها ... دلم گرفت

        تکرار می کنم این سطرهای کهنه را ...

        تکرار می کنم که خدایا !! دلم گرفت


        =============================


        دلتنگی های من


        خود را شبی در آینه دیدم ، دلم گرفت
        از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت

        از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
        بالاتر از خود نپریدم دلم گرفت

        از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
        حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت

        کم کم به سطح آینه ام برف می نشست
        دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت

        دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
        رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت


        نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد و
        من
        از اینکه هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت


        شاعر کنار جو گذر عمر دید و من
        خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
        با درود فراوان بر دكتر موسوى عزيز، جناب موسوى سراينده اين اشعار خود شما هستيد يا اشعار ديگران است؟

        ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



        سغید عزیز سلام

        خیلی هاش از شعرای دیگر هست ،، بزخی هم از ذهن من میتراود

        اگه اسم سزاینده را بدانم حتما زیر شعر مینویسم

        در مورد تحلیل ها 100 در صد مال خودم هستند تا جائیکه برای عدم انجراف ذهنم از تشخیصی که در مورد ارزها دارم ،، از دیدن تحلیل های خوب زیادی که انجام میشه محروم هستم



        شاد باشید
        ویرایش توسط مهدی موسوی : https://www.traderha.com/member/3099-مهدی-موسوی در ساعت 10-06-2013, 11:05 PM

        نظر


        • #34
          عاشق و رند و نظربازم و ميگويم فاش _ تا بدانى كه به چندين هنر آراسته ام هزار ماشالا جنابعالى در تمامى ابعاد انسان شكوفا و خلاقى هستيد، بنده با ديدن افرادى كه در يك زمينه به تكامل و خودشكوفايى رسيده اند لذت فراوانى برده ام حال كه به فردى رسيده ام كه درچند بعد به رشد و تكامل رسيده زبان از بيان احساسا درونيم قاصر گرديده. اميدوارم كه همواره سبز و سلامت و سربلند باشيد

          نظر


          • #35
            جهنم
            مرا از جهنم چه پرواستی؟
            جهنم اگر هست اینجاستی!
            جهنم همین سینه ی سوخته ست
            که دودش به چشمان بیناستی
            جهنم همین آه پا درهواست
            که طیاره ی بادپیماستی
            جهنم همین حسرت مُزمن است
            که عمری ز جا جَست و برجاستی
            جهنم همین عمر کاهنده است
            که امروز آن به ز فرداستی
            جهنم همین بخت برگشته است
            که چون سایه سرگشته از ماستی
            جهنم همینجاست کز دست دل
            سراسر درآن فتنه برپاستی
            جهنم همینجاست کز باد وی
            ذلیلانه چون گَرد برخاستی
            همینجاست کز مکر لیل و نهار۱
            چو بر خود فزودی ز خود کاستی
            که سرخ از دو سیلی چرخ کبود
            چو گونه یْ مسیح از چپ و راستی۲
            صدای مهیب زمین خوردنی ست
            کزان لرزه در عرش اعلاستی
            هبوط از بهشتی ست کآدم ازان
            برون رانده ی خورده تیپاستی...
            همین خاک ناپاک مهمان کُش است
            که از خون ما خوان بیاراستی
            جهنم که خواندید در قصه ها
            همینجا همینجا همینجاستی...

            جهنم همین مشرکستان بُوَد
            که اهریمنش کُفو۳ مزداستی
            همین کشور بی در و پیکرست
            که چندی ست دولا ز مُلاستی...
            همین نیمه ایران اسلامی است...
            که شیرین هم از نام حلواستی...
            که مام وطن گربه سان صیغه ی
            سگ تازی بی سروپاستی...............
            که اسکندر بی همه چیز فقر
            نشسته بر اورنگ داراستی...
            که نظم نظام برآشفته اش
            برآشفته چون شعر نیماستی
            که طوری به جان وی افتاده اند
            که گویی وطن ارث باباستی...
            که دیهیم فقر و سریر نیاز
            همه مُرده ریگت۴ ز آباستی
            که چون آه و ناله یْ ستمدیدگان
            بلندای دیوار حاشاستی
            که گالیله ی دانش آزاربین
            ز کالیوگان۵ کلیساستی
            که آن بلعم دین به دنیا فروش
            یکی آیت الله عظماستی۶
            که برعکس پندار استاد طوس۷
            بُوَد هرکه نادان تواناستی!
            که دانا بدهکار نادان بُوَد
            که نادان طلبکار داناستی
            که از دست بوجهل افتد ز پای
            اگر فی المثل ابن سیناستی
            که رمز فروغ فرومایگان
            چو ابیات بیدل معماستی
            که متراژ تسبیح و میزان ریش
            ترازوی معیار تقواستی...
            که دردا که در راه بهبودی اش
            بسا بوک و ای کاش و اماستی
            که در آن ز مسوول این بلبشو
            جواب چرای تو زیراستی
            که نتوان سخن گفتن از ابرویی
            که بالای چشمان آقاستی...

            جهنم که گویند اینجاستی
            مرا از جهنم چه پرواستی؟
            جهنم جهان خدا مُرده است
            که شیطان دران کارفرماستی...
            جهانی که خنجر به دست اهرمن
            نشسته به سینه یْ اهوراستی
            جهانی که از فرط صورتگری
            گرفتار بحران معناستی
            که مِهر خدایش چو نامحرمان
            سر و رو گرفته ز دنیاستی
            که انسان به مصداق "بَل هُم اَضَل"۸
            یکی واژه ی بی مُسماستی
            کزان دست کز سیم و زر دست من
            تهی از عصا دست موساستی
            که سرکوفته بر صلیب بلا
            یشوعا۹ به جای یهوداستی...
            که مجنون خریدار شیرین شده ست
            که خسرو گرفتار لیلاستی...
            که بر گور اخلاق نسبی شده ش
            دریغا که جای دریغاستی
            که از سبلت۱۰ نیچه برجسته تر
            فلان عضو بانو شکیراستی
            جهانی که چنگیز غارتگری
            مسلح به یاسای ناساستی
            جهانی که پیغمبر جنگ و صلح
            دران زوج بوش و اوباماستی
            که در آن وکیل حقوق بشر
            جنایتگر هیروشیماستی
            که چینش تموچین ایران زمین
            که هندش جگرخوار بوداستی
            که کام سمرقند تصحیف بلخ۱۱
            که نان بخارا ز خاراستی
            که روسی ز خرگاه عزت برون
            ورافتاده از بام دنیاستی
            که سوری به شام غریبان درون
            ازان قحطی عشق فرساستی۱۲
            که جز آه و افغان بر افغان حرام
            به فتوای ملاعمرهاستی
            "بنی آدم اعضای یک پیکرند"
            که این فرق سر وان کف پاستی!
            جهنم همین گندم آسیاست
            که در آسیای اروپاستی
            که جوریش دوشند و نوشند ازان
            که انگار پستان ماماستی
            که بال پریدن پریده ز دست
            و دست دعا بند بر پاستی
            مرا از جهنم چه پرواستی؟
            جهنم که گویند اینجاستی!

            سید حامد احمدی - تیر ۱۳۸۹
            توضیح اضافی:
            در این چامه چیزی اگر زائدست
            همین یا ولیکن نه این یاستی...
            ۱-"بل مکر اللیل و النهار..."۳۳ سبا
            ۲-"بلکه هرکه به رخساره ی راست تو طپانچه زند دیگری را نیز به سوی او بگردان..."انجیل متی /۵/۴۰
            ۳- همتا
            ۴- میراث
            ۵- دیوانگان
            ۶- "واتل علیهم نبا الذی ءاتینه ءایتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین"۱۷۵ اعراف
            ۷- "توانا بود هرکه دانا بود"
            ۸- "ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا" ۴۴ فرقان
            ۹- عیسی
            ۱۰- سبیل
            ۱۱- که می شود "تلخ"!
            ۱۲- "چنان خشکسالی شد اندر دمشق
            که یاران فراموش کردند عشق"
            "سعدی"

            نظر


            • #36



              این حنجره این باغ صدا را نفروشید
              این پنجره این خاطره ها را نفروشید

              در شهر شما یاری اگر عشق فروشی است
              هم غیرت آبادی ما را نفروشید

              تنها ، به خدا ، دلخوشی ما به دل ماست
              صندوقچه راز خدا را نفروشید

              سرمایه دل نیست بجز آه و بجز اشک
              پس دست کم این آب و هوا را نفروشید

              در دست خدا آیینه ای جز دل ما نیست
              آیینه شمایید شما را نفروشید

              در پیله پرواز بجز کرم نلولد
              پروانه ی پرواز رها را نفروشید

              یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم
              این هروله سعی و صفا را نفروشید

              دور از نظر ماست اگر منزل این راه
              این منظره دور نما را نفروشید

              " شاعر قیصر امین پور"" یادش جاودانه"









              ویرایش توسط مهدی موسوی : https://www.traderha.com/member/3099-مهدی-موسوی در ساعت 10-08-2013, 11:40 PM
              تحلیل طلا در بازه های زمانی گوناگون در کانال https://t.me/sofitahlil
              قابل استفاده برای تریدر های مبتدی

              نظر


              • #37



                مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد

                یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد

                نه بلای جان عاشق شب هجرت است تنها
                که وصال هم بلای شب انتظار دارد

                تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی
                که شراب نا امیدی چقدر خمار دارد

                نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ارمن
                که کمند زلف شیرین هوس شکار دارد

                مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن
                که هنوز وصله ی دل دو سه بخیه کار دارد

                دل چون شکسته سازم ز گذشته های شیرین
                چه ترانه های محزون که به یادگار دارد

                غم روزگار گو رو، پی کار خود که ما را
                غم یار بی خیال غم روزگار دارد

                گل آرزوی من بین که خزان جاودانیست
                چه غم از خزان ان گل که ز پی بهار دارد

                دل چون تنور خواهد سخنان پخته لیکن
                نه همه تنور سوز دل شهریار داردشهریار
                تحلیل طلا در بازه های زمانی گوناگون در کانال https://t.me/sofitahlil
                قابل استفاده برای تریدر های مبتدی

                نظر


                • #38


                  می خواهمت چنان که شب خسته خواب را

                  می جویمت چنان که لب تشنه آب را


                  محو توام چنان که ستاره به چشم صبح

                  یا شبنم سپیده دمان آفتاب را


                  بی تابم آن چنان که درختان برای باد

                  یا کودکان خفته به گهواره تاب را


                  بایسته ای چنان که تپیدن برای دل

                  یا آن چنان که بال پریدن عقاب را


                  حتی اگر نباشی، می آفرینمت

                  چونان که التهاب بیابان سراب را


                  ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی

                  با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
                  تحلیل طلا در بازه های زمانی گوناگون در کانال https://t.me/sofitahlil
                  قابل استفاده برای تریدر های مبتدی

                  نظر


                  • #39
                    «ازخون جوانان وطن» یکی از تصنیف های دلنشین ملی است که هفتمین تصنیف از مجموعه تصنیف های عارف است.
                    این تصنیف در آغاز انقلاب مشروطه ایران بیاد اولین قربانیان ..... سروده شده و در زمان انقلاب و دوران جنگ با به خاک و خون کشیده شدن جوانان وطنمان در ذهن نسل ها باقی ماند.






                    ======================================
                    هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد
                    در بار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
                    از ابر کرم، خطه ری رشک ختن شد
                    دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد

                    چه کجرفتاری ای چرخ
                    چه بد کرداری ای چرخ
                    سر کین داری ای چرخ
                    نه دین داری،
                    نه آیین داری ای چرخ


                    ======================================

                    از خون جوانان وطن لاله دمیده
                    از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده
                    در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
                    گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
                    چه کجرفتاری ای چرخ،

                    ======================================

                    خوابند وکیلان و خرابند وزیران
                    بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
                    ما را نگذارند به یک خانه ویران
                    یارب بستان داد فقیران ز امیران

                    چه کجرفتاری ای چرخ،
                    چه بد کرداری ای چرخ
                    سر کین داری ای چرخ
                    نه دین داری،
                    نه آیین داری ای چرخ

                    ======================================

                    از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
                    مشتی گرت از خاک وطن هست بسر کن
                    غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
                    اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن

                    چه کجرفتاری ای چرخ،
                    چه بد کرداری ای چرخ
                    سر کین داری ای چرخ
                    نه دین داری،
                    نه آیین داری ای چرخ

                    ======================================

                    از دست عدو ناله من از سر درد است
                    اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است
                    جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است
                    مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است

                    چه کجرفتاری ای چرخ،
                    چه بد کرداری ای چرخ
                    سر کین داری ای چرخ
                    نه دین داری،
                    نه آیین داری ای چرخ

                    ======================================

                    عارف ز ازل، تکیه بر ایام نداده است
                    جز جام، به کس دست، چو خیام نداده است
                    دل جز بسر زلف دلارام نداده است
                    صد زندگی ننگ بیک نام نداده است

                    چه کجرفتاری ای چرخ،
                    چه بد کرداری ای چرخ
                    سر کین داری ای چرخ
                    نه دین داری،
                    نه آیین داری ای چرخ

                    ویرایش توسط بانوی شرقی : https://www.traderha.com/member/10330-بانوی-شرقی در ساعت 10-18-2013, 04:39 PM
                    امضاء

                    نظر


                    • #40
                      آیینه سیاه پوش عالم شده است

                      حیرانی تاریخ، مجسم شده است

                      وقت است که اسلام گریبان بدرد

                      هر بولهبی رسول اکرم شده است
                      شاعر:ايرج زبردست ملقب به خيام زمان كه با دكتر موسوى هم همشهرى هستند.
                      ویرایش توسط سعيد : https://www.traderha.com/member/5857-سعيد در ساعت 10-20-2013, 01:20 PM

                      نظر


                      • #41
                        بچه ها سلام: اولا عذر میخوام که فکر کردم بهتره تاپیک جدید باز نکنم و مطلب را به این تاپیک انتقال بدم

                        بنده ناچیز ،، 63 سالمه و بخاطر شرایط موجود زندگی 90 در صد از زمانهائی که در خواب نیستم را به فکر کردن میگذرانم ،، مقداری به حرکت امواج و ماهیت موجود در آنها و ارتباط امواج با موجهای ماقبل ،، و بقیه زمانها را در فکر اینکه ما بعنوان اشرف موجودات چقدر در سرنوشت خودمون دخیل بوده و هستیم

                        به نتایج عجیب و غریبی رسیده ام که خیلی هم بخوام به عمقش بروم انرژی و انگیزه کار را از من خواهد گرفت ،،میدونید چرا؟؟

                        چون به این نتیجه قطعی رسیده ام که هر اتفاقی برای هر انسانی که میوفته جزو جبر سرنوشت اوست و این جبر سهمش خیلی بیشتر از اختیار هست یعنی شاید 95 در صد جبر هست و 5 در صد اختیار ،، و موضوع خیلی جالبتر اینکه همین اتفاقات یک روند سیکلی را در زندگی افراد طی میکنه که میتونم فکر کنم که از در صد های فیبو تبعیت میکنه ،، همچنین اتفاقاتی که در دنیا و در طول تاریخ و برای افراد یک کشور یا قوم یا یک منطقه وسیع تر روی میده ،

                        البته چون زندگی انسانها یصورت حیرت اوری کوتاه هست خیلی سخته در صد های فیبو را توش ترسیم کرد عی الخصوص اینکه یک سوم از عمر انسانها در کودکی و نوجوانی میگذره و به این موارد دقت نمیتونه بکنه،،

                        ماحصل کلام اینکه رندگی ما انسانها هم دقیقا مثل امواج فارکس دارای فراز و فرود هست و اگر در سرنوشت من نوشته شده که از فلان مبلغ بیشتر نباید داشته باشم ،،دیگه کاری نداره چقدر یه این علم واقفم ،، میبینی در جاهای خاص در ترید تصمیماتی میگیرم که بعدا توجیهش برای خود من نوعی هم سخته ،، یا مواجه شدن با بیماری ،، یا دور از جون موارد بدتر ،، و همچنین موارد خوب مثل عروسی فارغ التحصیلی و ووو ، نهایتا میبینم اون جبر داره کار خودشو میکنه،، و کمترین محلی به من و توانائی هایم نمیگذاره

                        خواهشا فکر نکنید دارم خیالبافی میکنم ،، چون بعد از اینهمه مدت که در علوم مختلف تحقیق و تفحض داشتم دیگه میدونم که یک امر چقدر باید اتفاق بیوفته تا بهش اعتقاد داشته باشم و بعنوان یک واقعیت آنرا بپذیرم،،

                        نمیدونم شما ها چقدر به این موارد فکر کرده اید ؟؟

                        ضمنا فاصله زمانی فراز و فرود های زندگی من 12 سال بوده ،،شما هم به پشت سرتون یه نگاهی بکنید ببینید میتونید حوادث زندگیتونو به صورت یک اندیکاتور در بیارید تا اقلا در اینده بتونید تصمیمات مناسبتری قبل از وقوع فراز یا فرود بعدی بگیرید

                        شاد باشید و همواره در فراز زندگیتان
                        تحلیل طلا در بازه های زمانی گوناگون در کانال https://t.me/sofitahlil
                        قابل استفاده برای تریدر های مبتدی

                        نظر


                        • #42
                          نسل ژاپنی ها در معرض انقراض

                          امروز یک خبری خوندم در مورد وضعیت بحرانی در ژاپن ، ژاپنی که چند دهه قبل با پیشرفتی که داشت در همه زمینه ها میکرد دنیا را تهدید میکرد اکنون به دلایل زیر با خطر انقراض مواجه هست

                          خبر میگوید که 40 در صد از زنان و 60 در صد از مردان جوان در ژاپن عشقبازی مجازی بصورت کامپیوتری و فیس بوکی را به نوع واقعی آن ترجیح میدهند و اکثرا اقدام به خرید همسر از نوع مصنوعی که اخیرا بازار ها را پر کرده ترجیح میدهند . و اعتقاد دارند این عروسک ها براحتی با چند دستور کامپیوتری قابل کنترل هستند ضمن اینکه توان خیانت نبز ندارند

                          ضمنا طبق این بررسی ، فروش پوشک برای افراد کهنسال خیلی بیشتر از پوشک اطفال شده

                          آیا این موارد میتونه شروع انقراض یک نسل بشمار بیاد؟؟

                          خدا به داد برسه دنیا به چه سمت و سوئی میره
                          تحلیل طلا در بازه های زمانی گوناگون در کانال https://t.me/sofitahlil
                          قابل استفاده برای تریدر های مبتدی

                          نظر


                          • #43
                            غروبِ جمعهِ پاییز


                            غروبِ جمعهِ پاييز مي آيد
                            هزاران برگ پاييزي لباس زرد خود بر تن
                            به زير گامهاي عابري خسته

                            خزان و خشكي خود را،
                            به نجوا باز ميگويند
                            غروب جمعه پاييز وچشماني كه تا باريدنش تنها
                            به قدر يك بهانه، فاصله باقيست


                            يكي آمد، كليد قفل لبهاي مرا ،آهسته بردارد
                            ولي من اين سكوتم آخرين سرمايه ام را
                            با كسي، قسمت نخواهم كرد

                            به تنهايي قسم
                            دلتنگِ دلتنگم
                            ميان آسمانِ دل گرفته، با دلِ تنگم
                            فقط، يك پنجره، راه است غروب و جمعه و پاييزعجب تركيب دلتنگي

                            خدایا ، خسته ام از حس تنهايي
                            مرا با غم حسابي نيست مرا با غصه كاري نيست
                            دلم مي خواهد از فردا رها سازم خودم را از غم و دلتنگي وتشويش



                            من از شنبه خودم را دوست خواهم داشتو با اين جسم و روحم ،مهرباني ها كه خواهم كرد

                            و از يكشنبه با مردم، قراري تازه خواهم داشتتبسم هديه خواهم داد و دستاني كه مي بخشند

                            دوشنبه با خدا، من عهد مي بندمبرايش بنده اي باشم، همان جوري كه مي خواهد

                            سه شنبه مهرباني هديه خواهم كردو مي بخشم تمام آن كساني را كه من را ،سخت آزردند

                            و در چهارشنبه اين هفته زيبا، كه مي آيدخدا را بر تمام داده هايش شكر خواهم گفت

                            و در پنجشنبه ، از دنيا و هر چيزي كه دارم شاد خواهم شدبا رضايت، زنده خواهم بود

                            با سخاوت ،مهر خواهم داد
                            با سعادت، بهره خواهم برد
                            ولي اين لحظه را، امروز را ،آخر چه بايد كرد؟

                            كاش مي شد از همين امروز
                            من دنياي خود را تازه ميكردم
                            كه ميدانم رداي حزن را من بر غروب جمعه پاييز پوشاندم

                            وچيزي جز همين احساس ، در انديشه هامان جا نمي ماند
                            كه بايد من رها سازم ز خود،
                            اين باور تاريك خود را

                            كنون بايد همين امروز
                            اين لحظه در غروب جمعه پاييز،
                            بر خيزم
                            و دنياي خودم، آنگونه اي سازم كه مي خواهم
                            كه در دنياي من ،جز من، كسي را قدرت تغيير كاري نيست

                            توانستن، چه حس ناب وزيبايي
                            سلام اي باور روحي ز جنس روح يكتا خالق پاك خداوندي
                            سلام اي خالق دنياي من ،
                            اين تبسم ، قفل لب هاي مرا بگشود و اينك آن بهانه،
                            تا ببارد چشم نمناكم
                            و مي باردبه روي اين دل روشن

                            كنون يك پنجره تا آسمان باز است

                            تن عريان كوچه، همچنان خشك است
                            هزاران برگ پاييزي، به خشكي گوشه ديوار مي لغزند
                            هزاران شكر، انسانم
                            نه برگي خشك ،در دستان باد سرد پاييزي
                            غروب جمعه پاييز و

                            اميدم به فردايي كه ميآيد
                            ویرایش توسط مهدی موسوی : https://www.traderha.com/member/3099-مهدی-موسوی در ساعت 11-02-2013, 01:58 PM
                            تحلیل طلا در بازه های زمانی گوناگون در کانال https://t.me/sofitahlil
                            قابل استفاده برای تریدر های مبتدی

                            نظر


                            • #44




                              دوستان این شعر زیر واقعا محشره ،، سراینده هر که بوده هوش و ذهن بالائی داشته ،،قول میدم اگه میومد تو فارکس ،، کل بازار را تسخیر میکرد ، غیر از هنر بیان مطلب بصورت نثر،، توان بالائی در انتخاب لغات داره


                              مرجان لب لعل تو مر جان مرا قوت
                              یاقوت بود نام لب لعل تو یا قوت


                              قربان وفات م به وفاتم گذری کن
                              تا، بوت مگر بشنوم از رخنه تابوت


                              جوانان معمولا با آرزوهایشان و پیران با خاطره هایشان زندگی میکنند

                              خدا نیاره آنروز را که آرزوی جوانی به خاطره و خاطره پیری به آرزو تبدیل بشه
                              ویرایش توسط مهدی موسوی : https://www.traderha.com/member/3099-مهدی-موسوی در ساعت 11-11-2013, 04:44 PM
                              تحلیل طلا در بازه های زمانی گوناگون در کانال https://t.me/sofitahlil
                              قابل استفاده برای تریدر های مبتدی

                              نظر


                              • #45
                                نوشته اصلی توسط مهدی موسوی نمایش پست ها
                                بچه ها سلام: اولا عذر میخوام که فکر کردم بهتره تاپیک جدید باز نکنم و مطلب را به این تاپیک انتقال بدم

                                بنده ناچیز ،، 63 سالمه و بخاطر شرایط موجود زندگی 90 در صد از زمانهائی که در خواب نیستم را به فکر کردن میگذرانم ،، مقداری به حرکت امواج و ماهیت موجود در آنها و ارتباط امواج با موجهای ماقبل ،، و بقیه زمانها را در فکر اینکه ما بعنوان اشرف موجودات چقدر در سرنوشت خودمون دخیل بوده و هستیم

                                به نتایج عجیب و غریبی رسیده ام که خیلی هم بخوام به عمقش بروم انرژی و انگیزه کار را از من خواهد گرفت ،،میدونید چرا؟؟

                                چون به این نتیجه قطعی رسیده ام که هر اتفاقی برای هر انسانی که میوفته جزو جبر سرنوشت اوست و این جبر سهمش خیلی بیشتر از اختیار هست یعنی شاید 95 در صد جبر هست و 5 در صد اختیار ،، و موضوع خیلی جالبتر اینکه همین اتفاقات یک روند سیکلی را در زندگی افراد طی میکنه که میتونم فکر کنم که از در صد های فیبو تبعیت میکنه ،، همچنین اتفاقاتی که در دنیا و در طول تاریخ و برای افراد یک کشور یا قوم یا یک منطقه وسیع تر روی میده ،

                                البته چون زندگی انسانها یصورت حیرت اوری کوتاه هست خیلی سخته در صد های فیبو را توش ترسیم کرد عی الخصوص اینکه یک سوم از عمر انسانها در کودکی و نوجوانی میگذره و به این موارد دقت نمیتونه بکنه،،

                                ماحصل کلام اینکه رندگی ما انسانها هم دقیقا مثل امواج فارکس دارای فراز و فرود هست و اگر در سرنوشت من نوشته شده که از فلان مبلغ بیشتر نباید داشته باشم ،،دیگه کاری نداره چقدر یه این علم واقفم ،، میبینی در جاهای خاص در ترید تصمیماتی میگیرم که بعدا توجیهش برای خود من نوعی هم سخته ،، یا مواجه شدن با بیماری ،، یا دور از جون موارد بدتر ،، و همچنین موارد خوب مثل عروسی فارغ التحصیلی و ووو ، نهایتا میبینم اون جبر داره کار خودشو میکنه،، و کمترین محلی به من و توانائی هایم نمیگذاره

                                خواهشا فکر نکنید دارم خیالبافی میکنم ،، چون بعد از اینهمه مدت که در علوم مختلف تحقیق و تفحض داشتم دیگه میدونم که یک امر چقدر باید اتفاق بیوفته تا بهش اعتقاد داشته باشم و بعنوان یک واقعیت آنرا بپذیرم،،

                                نمیدونم شما ها چقدر به این موارد فکر کرده اید ؟؟

                                ضمنا فاصله زمانی فراز و فرود های زندگی من 12 سال بوده ،،شما هم به پشت سرتون یه نگاهی بکنید ببینید میتونید حوادث زندگیتونو به صورت یک اندیکاتور در بیارید تا اقلا در اینده بتونید تصمیمات مناسبتری قبل از وقوع فراز یا فرود بعدی بگیرید

                                شاد باشید و همواره در فراز زندگیتان
                                شخصاً فقط به هفت سال گذشته زندگی ام نگاهی میندازم ، واسم جالب و قابل تامل هست ! اینقدر بالا و پایین شدم که به نتیجه شما رسیدم ! هر آنچه برای شما نوشته شده باشد اجرا میشود ، اگر گام کج بردارید با پس دادن تاوان آن به راه درست برگردانده میشوید.

                                دوره بالا و پایینی خودم دو ساله هست ، هر دو سال یه تحول عظیم رخ داده... ( دو سال آتی هم در پادگان باید پا بچسبانیم )

                                نظر

                                پردازش ...
                                X